برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۳۴
 

فردا بامدادان میرپنجه علی‌آقا[۱] با دسته قزاقان خود (۱۲۰ تن) روانه گردیده مدرسه سپهسالار را فراگیرد. چهار توپ آتشبار در میدان جلو مجلس گزارده شده، سواران زبردست میرپنچه قاسم‌آقا دسته بدسته گردیده خیابانهای پیرامون مجلس را فراگیرند و مردم را از انبوه شدن بازدارند. این دستورها در ساعت دوازده شب داده شد.

فردا در ساعت پنج میرپنجه علی‌آقا با دستور شبانه، با قزاقان خود روانه گردیده، با آنکه مجاهدان بیم شلیک میدادند پروا ننموده بحیاط مدرسه رفت و آنجا را فرا گرفت، و از این فیروزی خود آگاهی بفرمانده (لیاخوف) فرستاد. ولی پس از چند دقیقه یکدسته از آزادیخواهان از درون مدرسه بیرون ریخته با فشار خود قزاقان را پس رانده از مدرسه بیرون گردانیدند و در را بستند. میرپنجه علی‌آقا چون دستور میداشت تیر نیندازد ایستادگی نتوانست. قزاقان در پشت در رده کشیده ایستادند.

چون آگاهی از این نافیروزی بلیاخوف رسید، فرمان داد دسته‌های دیگر قزاق، که ۲۵۰ سواره و ۲۵ پیاده و ۴ توپ می‌بود، آهنگ مجلس کردند و در ساعت ۷ بود که اینها بجلو مجلس رسیدند. هم در زمان خود لیاخوف (بگفته براون با شش تن از سرکردگان روس با درشکه) بآنجا آمدند، و لیاخف میدان بهارستان و آن پیرامونها را بازدید و بدستور او، از چهار توپ یکی را در خیابان دروازه دولت، دیگری را در خیابان روبروی آن، و سوم و چهارم را در خیابان شاه‌آباد، تهادند و دهانه همه آنها را بسوی مجلس گردانیدند، و گرداگرد هر توپی دسته قزاق، از سواره و پیاده جا دادند. پس از اینکارها لیاخف (بدرشکه نشسته) بازگردید که بباغشاه رود و بشاه آگاهی برد». اینها گفته‌های مامانتوفست. ولی می‌باید گفت: شماره‌های قزاقها را بسیار کم گردانیده. در آنهنگام شماره قزاق کمتر از دوهزار تن نمی‌بوده. از آنسوی از سربازان یادی نکرده، در حالیکه یک فوج سربازان سیلاخوری همراه قزاقان می‌بودند که لیاخف آنها را بنگهداری درهای شرقی مسجد و مجلس و آن پیرامونها گمارد. نیز ما میدانیم که علیخان ارشدالدوله (همان مردیکه تا چندی پیش از سرجنبانان آزادیخواهان بشمار میرفت و رییس انجمن مرکزی می‌بود) با دیگران از نزدیکان محمدعلیمیرزا در جنگ پا در میان می‌داشتند.

مامانتوف می‌گوید: گمان ایستادگی نمیرفت و از اینرو به قزاقان دستور تیراندازی داده نشده بود. لیکن این بآخشیج راپورتهای لباخف است. از آنسوی با آن آمادگی مجاهدان و با آن سنگربندیها چگونه گمان ایستادگی نمیرفت؟!.. آری این شگفت است که قزاقان سنگری نبستند و با گفته مامانتوف سازگار می‌آید. می‌توان پنداشت کسانی


  1. سه برادر می‌بودند: علی‌آقا، قاسم‌آقا، کاظم‌آقا که هر سه از سرکردگان قزاقخانه می‌بودند. قاسم‌آقا همانست که در اینجا نامش برده‌ایم و سپس در قزوین با دست آزادیخواهان کشته شد. کاظم‌آقا نیز در واسمنج در «شب حسن دلی» کشته گردید. علی‌آقا همانست که تا پارسال زنده و بنام «سرلشکر نقدی» شناخته میشد.