برخاست و لوتیان هریکی بسویی گراییدند نایب محمد بهیچ سویی نگراییده پر کنار ایستاد. ولی چون داستان اسلامیه پیش آمد نایب محمد بنام دینداری و هواداری از مجتهد و دیگران بآزادیخواهان روی خوشی نشان نمیداد و کوی اهراب را دروازه نهاده و استوار گردانیده دم از خودسری میزد، و کسی را از آن کوی میگزاشت بمجاهدان پیوندد: کسانی که پیوسته بودند از ترس او نمیارستند بخانهای خود بروند. سپس چون کمیسیون اعانه برپا گردیده از توانگران پول میطلبیدند بسیاری از اینان باهراب پناهیدند و به پشتیبانی نایب محمد از پرداخت اعانه بازایستادند و تفنگدارانی که برای گرفتن اعانه باهراب میرفتند، کسان نایب محمد آنانرا گرفنه بند میکردند. کمکم کار اهراب بالا گرفته از بدخواهان مشروطه در آنجا گرد آمدند. ستارخان با نایب محمد دوستی میداشت و در این هنگام نمیخواست با او از در دیگر باشد و بارها کسی را فرستاده از او خواستار میشد رفتار خود را دیگر گرداند. مشهدی محمد علیخان میگوید: بکبار من با حاجی محمد میراب رفته از ستارخان پیام رسانیدیم ولی سودی نبخشید و نایب محمد و برادرش روزبروز بگردنکشی افزوده رفتار بدتری پیش گرفتند. چنانکه از ترس ایشان مجاهدانی که از اهراب میبودند بخانههای خود رقتن نمیتوانستند مشهدی هاشم حراجچی که سردسته مجاهدان آنجا میبود او را با پسرش گرفته آزار کردند. در این میان گفته شد نایب محمد «فتوا»های علمای نجف را پاره کرده و دور انداخنه. کوتاه سخن اهراب مایه ترسی برای آزادیخواهان گردید و این هنگام بیم آن میرفت که دولتیان از بیرون شهر بآنجا راه یافته توپ و تفنگ فرستاده دوچی دیگری از اهراب پدید آورند. از آن سوی کاسه شکیب مجاهدان لیلاوا و چرنداب و کوچهباغ و مجاهدان خود اهراب لبریز گردیده بیش از آن آزار نایب محمد و برادرش را برنمیتافتند. این بود ستارخان با همه دوستی با ایشان ناچار گردید جلو نگیرد و مجاهدان را از کار خود باز ندارد، و ایشان نقشه کار را کشیده شب دوشنبه دستهای از مجاهدان باهراب رفته بامدادان دروازه آنجا را بروی دیگران باز کردند. ازاینو حسینخان باغبان و مشهدی محمد علیخان و اسدآقا فشنگی، هر یکی با چند تن از تفنگداران از سوی گورستان گجیل و از دیگر سو پیرامون خانه نایب محمد را گرفتند. نایب محمد در گرمابه میبوده، همینکه داستان را شنید بیرون آمده همراه برادرش نایب علی و با تفنگدارانی که میداشتند از خانه خودشان و از بالای دروازه بجنگ و ایستادگی پرداختند، ولی دو ساعت بیشتر نکشید که خود را در ننگنا دیده ناچار شدند بگریزند. نایب محمد را در خود اهراب با چند زخم کشتند. نایبعلی تا کوچه باغ گریخته میخواسته خود را بقرا ملک برساند در آنجا مجاهدان رسیده از پا انداختند. خانه نایب محمد را آتش زدند. ولی همینکه کار به پایان رسید ستارخان جارچی فرستاده بمجاهدان سخت سپرد که بهیچکسی آزار نرسانند.
با آن نیکنامی که نایب محمد میداشت بیشتر مردم بکشتهشدن او افسوس خوردند.