و مروت ظفرالسلطنه و غیرت و عصبیت قوامالدوله و بخلق نازنین حاجب الدوله قدیم و برساله عملیه حجةالاسلام آقامیرزا مصطفی و به نیکنامی و تقوای مجتهد تبریزی و بارواح طیبه اعضای انجمن مقدس فتوت قسم یاد میکنم...»
این نمونهای از نوشتههای اوست در شماره ۲۱ روزنامهاش گفتار درازی زیر عنوان «شاه در چه حالست؟» نوشته باز سخنان تند و زشتی دریغ نگفت، و چون محمدعلی میرزا از عدلیه دادخواهی کرد و از دادگاه سید محمدرضا را خواستند او نرفت و در یکشماره از روزنامه خود سراپا ریشخند بدادگاه نوشت (شماره ۲۲ که با دستور مجلس یا دولت باز داشته شد) و باین بس نکرده بیک کار بسیار زشتتری برخاست و آن اینکه یک چلوار بزرگی بنام «استشهادنامه» آماده گردانید، که در آن گواهی مردم را درباره «بدکاره بودن امالخاقان» مادر محمدعلی میرزا، خواستار گردید، و آنرا بدست یکی داده ببازار فرستاد که مردم آگاهی خود را نویسند و مهر کنند، و بدینیان بیک کار سراپا رسوایی برخاست.
این در روزهایی بود که محمدعلی میرزا در نهان با لیاخوف و روسیان گفتگو میداشت، و بیگمان یکی از چیزهایی که او را بروسیان و خواست آنان نزدیکتر گردانیده همین بوده. محمدعلی میرزا بارها این رسوایی را یاد میکرده و رنجیدگی خود را باز مینموده. بدینسان دشمن را بخود بر میآغالانیدند بیآنکه در اندیشه ایستادگی نیز باشند و نیرو بسیجند. از یکسو مجلس با محمدعلی میرزا آن سست نهادی را مینمود و از یکسو روزنامهها این تندیهای بیاندازه را نشان میدادند.
روزنامه صور اسرافیل و روحالقدس نیز اینگونه گفتارها را مینوشتند. سیدجمال و ملکالمتکلمین نیز، در منبرها هرگونه بدگویی میکردند. بهاءالواعظین بالای منبر محمدعلی میرزا را «پسر امالخاقان» می نامید.
اما روزنامههای تبریز، چنانکه نوشتهایم «مجاهد» را ابوالضیا مینوشت که با آن سرگذشت دچار آمد و روزنامه نیز از میان رفت.