پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

رسید رمۀ گاو کوهی ایستاده بودند و شب تاریک بود پنداشتند خصم راه گرفته است بترسیدند، او مردم خویش را گفت شما همینجا بایستید تا من پیش بشوم بدانم، چون بیامد و معلوم کرد آن جماعت را آواز داد، از آنجا ببرنمهر آمدند چون بدونکا رسید ابو الفضل دابو را که با او بود گفت دابویی بتو سپردم ترک را ببیند و عصیان نکند و حقّ این روز بشناسد، دابو دست‌بوس کرد و شاه غازی بمرزبان‌آباد۱ شد و از آنجا بلنگیمان و خویشتن را با قلعۀ دارا افگند و امیر شهریار گفته بود از هر جایگاه که تو پناه کنی قلعۀ دارا اولیتر، و امیر علی سابق الدّوله و امیر شهریار و ناصر الملک و سیّد حسام الدّین با هاشم علوی و مجد الدّین دارا و جماعتی دیگر از معارف با او بودند آنجا که آهک چاه گویند لشکرگاه بزدند، تاج الملوک و قشتمر باهج رودبار آمدند و پیش منوچهر لارجان مرزبان و استندار فرستادند هردو پیش تاج الملوک آمدند و از آنجا بجملۀ ولایت شحنه و عامل فرستادند و آمل خاصّ قشتمر بود بجملۀ محلاّت عوانان پدید کردند و قسمت و کوی رز فرمودند و خلاف آن تنی چند که با اصفهبد از معارف بماندند دیگر جملۀ اهل طبرستان از باوند و لورجانوند پیش تاج الملوک شدند و بهاء الدّین بو الفضل را که وزیر او بود مردم بدست بازدادند، و اصفهبد رستم را که اسفهسالار آمل بود و خویشاوند شاه غازی و همگی اعتماد برو داشت چهارصد استر داده بود که برود و بجهت من ذخیره فرستد اصفهبد رستم با استران او پیش او آمد و بتاج الملوک پیوست، چون خبر پیش شاه غازی رسید گفت بعد از این بدین موضع نشستن شرط‍ نیست، با قلعه شد، تاج الملوک و قشتمر با پایان قلعه آمدند و گرد فروگرفته، و اصفهبد رستم از تاج الملوک مردم گرفت و بپایان قلعۀ سواته کوه شد و مستخلص کرد و اصفهبد علاء الدّوله حسن را که پسر او بود و دختری را با قلعۀ ایلال فرستاد، لشکر قشتمر آنجا شدند، علاء الدّوله حسن خواهر را آنجا بقلعه بگذاشت و با غلامان پدری با ری شد، لشکر قشتمر ایلال مستخلص کردند و دختر اصفهبد را با لشکرگاه آوردند، تاج الملوک بازگرفت با خویشتن داشت، و اصفهبد پسری را از آن تاج الدّین تورانشاه بن زردستان جناشک بنوا آنجا داشت، بیرون قلعه آواز دادند که مادۀ فرا گیرند و نری با ما دهند، چون این آوازه بقلعه رسید روستا مهتر گفتند مردی بود که پدر عزّ الدّین

________________________________________

(۱) - ب: بمرزاناباد.