پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

گرفتن خوارزمشاه رستم کبود جامه را و دریا؟؟؟ تن شاه غازی رستم او را


در این وقت خوارزمشاه تاختن بگرگان آورد و رستم کبود جامه را بگرفت و بند برنهاد تا کبود جامه این رباعی گفته پیش شاه غازی فرستاد:


بی‌هیچ خیانتی و بی‌هیچ گناهخوارزم شهم بند نهاده است بپا دریاب مرا و گر نیابی ناگاهگویند دریغ رستم انّا للّه

شاه غازی بی‌اجازت پدر یک روز ار آرم باستراباد شد و با فردا بحدّ گرگان، اوّل معتمد خویش پیش کبود جامه فرستاد تا نزدیک او باشد و بعد از آن بناگاه بخیمه و سراپردۀ خوارزمشاه فروآمد، خوارزمشاه تکلّف فرمود و فروآورد و شربت آوردند، گفت البتّه نخورم تا کبود جامه را با من بازنسپاری، گفت او را کشتم، گفت موکّل من بر سر اوست، خوارزمشاه بفرستاد و کبود جامه را بیاورد، شاه غازی او را بر اسبی فرمود نشاندند و گفت تا درون تمیشه نبرند از پشت اسب نگیرند و بعد از آن‌که شربت و نان خورد لشکر شاه مازندران بدو پیوسته بودند برنشست با درون تمیشه آمد، پدر او را ملامت کرد که مرا خبر نکردی و بی‌حشمی انبوه بشدی نیک نکردی، گفت بخاک پای خداوند که بدان نیّت رفتم که تا بخوارزم یکّه سواره بروم و رستم را بازستانم.


بنیاد کراهیت تاج الملوک با شاه غازی


برادرش تاج الملوک مردآویج دانست که بمازندران او را با وجود شاه غازی کاری پیش نرود، بی‌اجازت ایشان پیش سلطان سنجر شد و در خدمت او مقامات محمود یافت چنانکه سنجر یک لحظه از او نشگیفت که مثل او حریف شراب و میدان در عالم نبود و شرح طبع او در نظم و نثر و بلاغت داده‌ایم۱ ، این دو بیت گفت و پیش برادر فرستاد:


رباعیّه


پیوسته برادرم بر آذر خواهدهمواره پدر برون کشور خواهد هنگام صبوح هردو را سر کس زنجز آن نبود بتا که داور خواهد

شاه غازی را بدین دو بیت بر او خشم زیادت شد و بیرحمی و بی‌شفقتی برادری با او در دل گرفت.


________________________________________

(۱) - قسم اول ص ۱۱۳-۱۴.