پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اصفهبد را بود روا کرد و چون اصفهبد بویمه رسید پدر خبر بداشت با پریم شد. شاه غازی بمنصوره کوه رسید از آنجا با پریم شد و پدر برنشست پیش بازآمد و از اسب بزیر افتاد و زمین بوس کرد، بعد از آن رکاب ببوسید پدر او را در کنار گرفت و حالها بپرسید همه بجهت پدر شرح داد، سه روز آنجا بود، بعد از آن دستوری داد تا بآرم شود که سرای و خانه او آنجا بود، چون ارغش از پیش سلطان گریخته بگرگان رسید قلعۀ جهینه و با لمن هردو بدست او بود و فرزندانش بجهینه نشسته بودند، سلطان امیر محمود قاشانی را که حاجب بزرگ بود بفرستاد و پیش اصفهبد نبشت که او را پیش تو فرستادیم تا دانی که ما را مهمّتر از این کاری نیست و نیک و بد از تو بینیم، ما با مرو می‌شویم، چون محمود قاشانی؟؟؟ وه۱ دشت رسید اصفهبد شهر آسان را که لشکرکش او بود پیش او فرستاد که او از ارغش اندیشه کرد، و براه شمشیر برین اصفهبد بتمیشه شد و محمود کاشانی براه سمکور بروشناباد اصفهبد را دید و از آنجا بجمعیّت باستراباد شدند، چون ارغش بدانست که اصفهبد آمد از قلعۀ بالمن با جهینه شد، اصفهبد خبر یافت تاختنی بدنبال او بفرستاد، هرچه میبرد با کوس و علم ازو باز گرفتند و اصفهبد با هرون و ورارون شد۲ ، محمود کاشانی پیش اصفهبد آمد و گفت من مردی بیمارم اکنون تو دانی با ارغش، من رفتم، اصفهبد را خدمت کرد و برفت، اصفهبد لشکر اختیار کرد و بشهر آسان بن آسان سپرد و در بندان قلعه میداد و هرروز حرب میکرد هرچه سخت‌تر، ارغش کس خود پیش اصفهبد فرستاد که دستوری دهی تا کس پیش سلطان فرستم تا مگر بجان عفو کند، اصفهبد دستوری داد، کس پیش سلطان فرستاد او خود بیمار شد، چون رسول سلطان دررسید که دست بدارد تا پیش من آید ارغش از اصفهبد امان خواست و اندیشه کرد که از قلعه چگونه بزیر آیم و ترسید از اصفهبد که او را بگیرد، اصفهبد دل خوش کرد و امان داد، بزیر آمد، پس شهر آسان با ارغش بیامد گلپایگان آنجا بنشست، چون ده روز برآمد ارغش فرمان یافت، پس اصفهبد از آنجا کوچ کرد و باز ارم آمد.


وفات خاتون سلجوقی و طلبیدن سلطان کابین و ترکۀ او را


در آن وقت خاتون باصفهان رفته بود، آنجا بیمار گشت و وصیّت کرد و گفت


________________________________________

(۱) - کذا بدون نقطه در الف، ب این قسمت را ندارد

(۲) - کذا در الف، در ب: با هارون و وارون شد.