پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۸۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ذکر سلطنت نجم الدّوله قارن بن شهریار


چون حسام الدّوله شهریار درگذشت نام ملکی بر نجم الدّوله قارن افتاد [نجم الدّوله قارن هرچند بانواع خصال بایسته شایسته بود در کرم و سخاوت و شجاعت و صرامت امّا با همه درشت‌خوی و کینه‌ور و سایس بود باندک روزگار دست تعدّی۱] در خاصّگان و مقرّبان پدر خود دراز کرد، رستم بن سرآهنگ از دیه بژ کرم کیسمانان از جملۀ مقرّبان ملک شهریار بود و در این وقت پیر گشته بود، در روزگار پدر تمامت خدمتکاران ملک شهریار از خدمت او برگشته بودند و با پیش قارن شده خلاف این رستم سرآهنگ، و پدر او را سفارش بدو کرده بود و او پذیرفته که بجای او بدی نکنم، چون شهریار درگذشت قارن او را بفرمود گرفت هم بگرگان و بند فرمود کرد و با خود در بند میداشت، قارن نیز بیمار شد از گرگان بیاوردند چون بدهانۀ بالمن رسید کس بنزدیک فرامرز بن مردآویج بن وردانشاه لنگرود فرستاد و گفت ترا پیش باید آمد، فرامرز پیش او نیارست شدن، چون چنین بود او را اسفهسالاری بود نام او با جعفر بن علی از دیه موینه بن و نسبتی نداشت امّا در خدمت او بدرجۀ بزرگ رسیده بود، با لشکر بدر بندان فرامرز بگذاشت و او با ساری آمد، بیماری هرچه صعبتر شد، بعد از آن که قارن درون تمیشه آمد با جعفر بدربند از قلعۀ بالمن بنشست و خرابی آغاز کرد، لشکر فرامرز او را بازگذاشتند با پیش با جعفر آمدند، یک‌یک با پیش اصفهبد قارن میفرستاد و امان می‌طلبید، چون فرامرز حال خود و لشکر چنین دید پیش اصفهبد فرستاد و امان طلبید که بخدمت آیم و ملازم باشم، براین جمله عهد کرد، قارن فرمود تا با جعفر لشکر از آنجا بیرون آرد و با ساری آید و اصفهبد قارن را بیماری سخت شد، پسر خود رستم را پیش خواند۲ گفت اگر برادر علی در خراسان نبودی در این ولایت کسی ترا دست نکشیدی، دانم که چون من درگذرم بهوای برادر بر تو دست کشند باید که تا او بشهریاره کوه رسیدن و از حال ما آگاه شدن تو از این مردمان پرداخته باشی۳ ، تمامت معارف شهریاره کوه را بخواند و برای پسر عهد بستاند و از


________________________________________

(۱) - قسمت بین دو قلاّب از الف افتاده.

(۲-۳) - این قسمت فقط‍ در الف هست