برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۶۴–

چه جواب گوييم. يزيد گفت تا سيصد هزار درهم قبول كند بدهيم ما را راه دهد، حيّان پيش اصفهبد آمد و گفت مرا يزيد بن مهلّب فرستاده، اگر او را خدمتى قبول كنى از ولايت تو بيرون بروم و اگرنه بدان منگر كه تو صورت بستى او را خللى رسيد چه او بشام و عراق و خراسان و تركستان فرستاد تا مدد آيند و ميدانى هرآينه برسند كار بر تو مشكل شود و هرگز اين روز در نيابى، نه تو مانى و نه ولايت، اصفهبد از دمدمۀ او حسابها برگرفت و نيز سرگردانى بسيارى ديده بودند و چاره‌جوى گشته، سيصد هزار دينار يزيد را پذيرفت و پنجهزار درهم حيّان را و عهد رفت بر آنكه راه دهند، اصفهبد اداء مال بكرد و او را راه داد، بتميشه شد بلب خندق فرونشست تا جملۀ اسيران ولايت باز ستد، و يزيد مهلّب بگرگان رفت، سوگند خورده بود آسيا بخون آن جماعت بگرداند. مرزبانان و رؤساء و اتباع ايشان را ميگرفت و جمع داشت تا جمله را همه گردن ميفرمود زد، هيچ خون سايل نميشد، نهبد صول گفت اگر من ترا كفّارت اين سوگند خلاصى نمايم مرا و قوم مرا امان ميفرمايى، قبول كرد، نهبد آب در جوى نهاده خون با آن بآسيا برد و آرد كردند و يزيد از آن نان بخورد و از گرگان روى بشام نهاد، بخدمت سليمان رسيد.


روايت است از ابن عايشه كه: صعد سليمان بن عبد الملك المنبر و قد غلّف لحيته بغالية حتّى كادت تقطر منها فقال أنا الملك الشّابّ‌ مدلاّ بملكه و شبابه فما دارت الجمعة حتّى مات، و چون سليمان فرمان يافت عمر عبد العزيز رحمه اللّه بخلافت بنشست و عدل و علم و فضل و حلم او معروفست، بنو اميّه روز جمعه و عقب نماز بامداد سنّت گردانيده بودند كه بر مناره و در مساجد بر على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام لعنت كنند و بجملۀ جهان اين كفر و بدعت را عوام أنعام متقلّد گشتند، چون او بخلافت بنشست نهى كرد و زجر فرمود و بعوض لعنت اين آيت كه:

إِنَّ‌ اللّٰهَ‌ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‌ وَ الْإِحْسٰانِ‌ وَ إِيتٰاءِ ذِي الْقُرْبىٰ‌ وَ يَنْهىٰ‌ عَنِ‌ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ‌ يَعِظُكُمْ‌ لَعَلَّكُمْ‌ تَذَكَّرُونَ‌[۱] خطبۀ جمعه او فرمود خواند تا


  1. قرآن سورۀ ۱۶ (سورة النّحل) آيۀ ۹۲