پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۹۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چنین باشد: جهت تغییر اوّلی از شورش مصر در زمان خشیارشا بوده، یعنی رفتار این شاه در مصر مانند رفتار او در بابل بود و مصر هم بر اثر شورش، دیگر دولتی بشمار نمی‌آمد. از طرف دیگر استنباط می‌شود، که اصلاً پارسی‌ها، وقتی که بمصر درآمده‌اند، نظر به معتقداتشان، که خدا را موجودی مجرّد و لا مکان می‌دانستند، با نظر حقارت بمذهب مصریها و هیکل خدایان آنها، بشکل نیم انسان و نیم‌حیوان نگریسته از پرستش گاو و گربه و غیره تنفّر داشته‌اند. ولی سیاست در ابتدا اقتضا می‌کرده، که آداب مذهبی مصریها را بجا آرند، در پیش گاو مقدّس به زانو درآیند و مراسم دربار مصر را رعایت کنند. ازاین‌رو خود را فرعون خوانده و القاب و عناوین آنها را پذیرفته‌اند، ولی بعدها، که حکومت ایران در مصر محکم گردیده، شاهان ایران اشمئزاز داشته‌اند، از اینکه خود را زادهٔ مادر خدایان دانسته در پیش گاو به زانو درآیند[۱].

این بوده، که القاب و عناوین فرعون مصر را ترک کرده‌اند. بعد وقتی فرا رسیده، که بواسطه ضعف حکومت مرکزی (از شاهان ضعیف النّفس هخامنشی) و بخصوص پس از عدم بهره‌مندی ایرانیان در یونان، مصریها هم به حرکت آمده‌اند و دربار ایران خواسته، از راه رعایت مراسم دربار مصر و آداب مذهبی آنان، قلوب مصریها را جذب کند. لذا باقتضای سیاست، داریوش دوّم باز القاب و عناوین فراعنه را پذیرفته. به هرحال، چیزی که محقّق می‌باشد، این است، که مصریها پس از جنگ ایران و یونان، در زمان اردشیر درازدست شوریدند و بهانه هم بدرفتاری والی ایران در مصر بود، ولی تردیدی نیست، که این شورش، علاوه بر جهاتی که ذکر شد، نیز بر اثر عدم بهره‌مندی ایران در یونان روی داد و یونانیان در آن دست داشتند، زیرا، چنانکه بالاتر گفته شد، سیاست یونان هم نسبت به ایران این رفتار را از طرف آنها اقتضا می‌کرد و این نکته منحصر به موردی نیست، که می‌خواهیم وقایع آن را ذکر کنیم.

کلیةً از دیرگاهی حتی در زمان کبوجیه یونانی‌ها به مصریها کمک می‌کردند، تا نفوذ


  1. لقب خداوندگار، که در القاب شاهان اشکانی یا ساسانی دیده می‌شود از اثر آمدن اسکندر به ایران و پس از او از سلطهٔ سلوکی‌ها است، چنانکه در جای خود بیاید. شاهان هخامنشی این نوع عناوین نداشته‌اند.