اگر ینیانها با تو آیند، یکی از دو امر واقع خواهد شد: ظلم بزرگی را مرتکب شده مملکت مادری را برده خواهند کرد، یا موافق حقّ رفتار کرده آزادی آن را خواهند خواست. در صورت اوّل فایدۀ بزرگی برای ما نخواهند داشت و در مورد دوّم میتوانند زحمتی بزرگ برای قشون تو تهیه کنند. این مثل قدیمی را بخاطر آر، که گفتهاند «آغاز و فرجام کار را باهم نمیتوان دید». خشیارشا گفت اردوان این عقیدۀ آخری تو از تمام عقایدت سخیفتر است. دلایل زیادی صداقت ینیانها را نسبت بما ثابت میکند. خودت و آنهائی که با داریوش به مملکت سکاها رفته بودید، میتوانید این نکته را تأیید کنید، چه نجات داریوش و تمام قشون او در دست ینیانها بود و آنها خطایا خیانتی نکردند و، علاوه بر آن، حالا زنان و کودکانشان را در مملکت ما گذارده میروند. با این حال معقول نیست، خیانتی کنند. بنابراین مترس، راحت باش و به خانه و مملکت من سرپرستی کن. از تمام پارسیها تنها به تو مملکت خود را میسپارم. پس از آن خشیارشا اردوان را به شوش فرستاد و بزرگان پارسی را خواسته چنین گفت: شما را خواستم، تا بگویم، که باید در این جنگ دلیر باشید و فتوحات سابق ما را، که نامی و بزرگ بود، لکّهدار نکنید. هرکدام از ما باید جدّ کنیم، زیرا کاری، که در پیش داریم، نعمتی است برای همه. تاکید میکنم، که در این جنگ تمام مساعی خود را بکار ببرید، چه ما با مردمی میجنگیم، که دلیر است و، اگر بر او غلبه کردیم، دیگر لشکری نخواهد بود، که با ما بجنگد. بس خدائی را، که حافظ پارسیها است، نیایش کنیم و بگذریم.
عبور از بوغاز داردانل
پس از آن بامر شاه عبور از داردانل شروع شد و هرودوت آن را چنین توصیف کرده (کتاب هفتم، بند ۵۴-۵۶): در آن روز پارسیها به تدارکات عبور از هلّسپونت مشغول بودند.
روز دیگر در انتظار طلوع آفتاب روی پلها عطریات بسوختند و راه را با شاخههای مورت گستردند. در طلیعۀ خورشید خشیارشا مقداری شراب در ظرفی از زر بدریا ریخت و آفتاب را نیایش کرده از آن خواستار شد، سانحهای پیش نیاید، که مانع