برابر این عدّه سالم مانده بود و نشانیدن این عده به کشتیها، آنهم در جائی که بندر دارای اسکله نباشد، چیزی نیست، که فورا انجام شود. این کار مستلزم فرصت کافی و نظم و تربیت است و قشونی، که در تحت تعقیب دشمن فاتح فرار میکند، کدام یک از شرائط مذکوره را واجد است؟ این نوع تناقضاتی، که در نوشتههای هرودوت و بعض مورّخین دیگر عهد قدیم دیده میشود، باعث شده، که بعض محققین در صحت روایت آنها تردید کنند، چنانکه نیبور[۱] گوید:
«نوشتههای یونانیها راجع باین جنگ و جنگهای دیگر ایران با یونان بشعر و افسانهگوئی و داستانسرائی از تاریخنویسی شبیهتر است. آتنیها بطور غیر مترقّب بهرهمندی داشتهاند، ولی کیفیّات را نمیدانیم». بنابراین، آنچه، به حقیقتی که نمیدانیم، نزدیکتر بنظر میآید، این است: قشون ایران در ماراتن شکست نخورده، بل عقب نشسته و جهت آن باید چنین بوده باشد: یکی از نواقص عمدۀ سپاهیان ایران در دورۀ هخامنشی این بود، که بجز آن قسمت زبده، که به جاویدانها موسوم بودند، اسلحۀ دفاعی نداشتند[۲]، مثلا سپرهایشان از ترکۀ بید بافته بود. جاویدانها یا سپاهیان زبده هم غالبا در قلب جا میگرفتند. اینها دلیرانه جنگیده خیلی پیش میرفتند و گاهی هم، چنانکه در ماراتن روی داد، قلب قشون طرف را میشکافتند، ولی چون جناحین لشکر ایران نمیتوانستند، بواسطه نداشتن اسلحۀ دفاعی، همان قدر پیش بروند، سپاهیان قلب مجبور میشدند برای مساوی داشتن صف خود با صفوف جناحین عقب نشینند، زیرا اگر جز این میکردند، ممکن بود جناحین دشمن آنها را احاطه کنند. در این مورد هم گمان میرود، که چنین شده. در ابتداء قلب پیش رفته و قلب دشمن را شکافته. بعد، که دیده جناحین قشون نمیتوانند همان قدر پیش روند، عقب نشسته و سپس چون سردار ایرانی حسّ کرده، که از فزونی عدّۀ خود، بواسطه باریک بودن عرض میدان جنگ (دو کیلومطر)، نمیتواند استفاده کند و سواره نظام هم میدان عمل ندارد، فرمان عقبنشینی داده، تا از