پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۶۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

حقیقت را بگوید). همین‌که پادشاه اسپارت این بشنید، سخن او را قطع کرده چنین گفت: «می‌لتی عزیز، تا غروب آفتاب از اسپارت بیرون رو. اگر تو خواهی، که اهالی لاسدمون سه ماه راه از دریا دور شوند، پیشنهاد تو پذیرفتنی نیست».

این بگفت و پشت به آریستاگر کرده برفت. روز دیگر آریستاگر شاخۀ زیتونی بدست گرفته به خانه کل‌امن درآمد، که حمایت او را درخواست کند. اتفاقا دختر پادشاه اسپارت گرگ[۱] نام بسنّ هشت یا نه سالگی در آنجا بود. آریستاگر از پادشاه اسپارت خواهش کرد، که طفل را دور و حرفهای او را گوش کند.

کل‌امن گفت، بگو آنچه خواهی. از حضور این طفل باکی نیست. آریستاگر گفت، اگر خواهش مرا بپذیری، ده تالان[۲] به تو می‌دهم. پادشاه اسپارت قبول نکرد.

آریستاگر همواره بر مبلغ افزود، تا به پنجاه تالان رسید. در این حین دختر پادشاه، که حرفهای آریستاگر را گوش می‌کرد، فریاد زد: «پدر جان، اگر از اینجا نروی، این خارجی تو را خواهد خرید». بر اثر این حرف پادشاه برخاست و به اطاق دیگر رفت و آریستاگر در حال یأس از اسپارت بیرون شد، بی‌اینکه مجال داشته باشد اوضاع راه را تا شاه پارس بیان کند. در اینجا هرودوت توصیف این راه را می‌کند و، چون در جای خود بیاید، از ذکر آن خودداری می‌شود. خلاصۀ آن این است، که طول این راه از سارد تا قصر شاه سیزده هزار و پانصد استاد است و، چون سی استاد یک پرسنگ است، این مسافت معادل ۴۵۰ پرسنگ می‌شود و، اگر روزی یک‌صد و پنجاه استاد (پنج فرسنگ) راه طی کنند، درست نود روز لازم است.

ضمنا هرودوت از خوبی منازل و راه تعریف می‌کند، چنانکه بیاید.

پس از آن آریستاگر از اسپارت به آتن رفت. در اینجا زمینه برای پذیرفته شدن پیشنهاد او حاضر بود، توضیح آنکه جوابی، که ارتافرن برسولان آتنی در باب هیپ‌پیاس داده بود، باعث خشم آتنی‌ها شده و آنها تصمیم کرده بودند، با پارس ضدیت کنند. آریستاگر در مجلس ملّی نطقهای با حرارت کرد و گفت،



  1. Gorgo.
  2. تقریبا دوازده هزار تومان به پول حالیه.