چنین است، که گاوها را دوشیده شیر آنها را در ظروف چوبین میریزند و بعد آن را به غلامان کور خود میدهند، که بزنند، تا قسمت خوب آن بالا بیاید و آن را از شیر جدا کنند، زیرا این قسمت گرانتر از خود شیر است. با این مقصود هر اسیر را غلام و کور میکنند. باید در نظر داشت، که سکاها مردمان بدوی هستند، نه فلاحتی (یعنی حضری). باری از این بندگان جوانانی بوجود آمدند، که از نژاد خود اطّلاع یافته مصمم شدند، مانع از مراجعت سکاها از ماد گردند.
اوّلا آنها خندق عریضی کندند، که طول آن از کوههای تورید[۱] تا دریاچۀ ماتید[۲]بود (این دریاچه را اکنون دریای آزوو گویند و کوههای تورید در قریم است) ثانیا وقتی که سکاها میخواستند داخل شوند، غلامانشان آنها را عقب نشاندند.
جنگها بطول انجامید و سکاها به هیچوجه نتوانستند غلبه یابند، تا آنکه یکی از سکاها گفت: «این چه کاری است، که ما میکنیم؟ از جنگ عدّۀ ما کم میشود و هر قدر هم از دشمن بکشیم، از عدّۀ بندگان ما در آتیه کم خواهد شد. پیشنهاد میکنم نیزه و کمان را بیک سو افکنده هرکدام شلاقی برداشته بر آنها حمله کنیم.
ما دام، که بندگان اسلحه در دست ما بینند، خودشان را با ما مساوی خواهند دانست، ولی همینکه شلاقهای ما را دیدند، به خاطرشان خواهد آمد، که ما آقائیم و آنها بندگان و دیگر مقاومت نتوانند کرد». سکاها چنین کردند و جوانان روی به هزیمت نهادند. چنین بود حملۀ سکاها به ماد و مراجعت آنها به اراضی خودشان و از این جهت بود تصمیم داریوش بر مجازات آنها.
خود سکاها عقیده دارند، که از تمام ملل جوانترند و در باب نژاد خود چنین گویند: «آدم اوّلی این مملکت، که در آن زمان خالی از سکنه بود، تارگیتای نام داشت. پدر تارگیتای را آنها زوس[۳] و مادر او را دختر رود بریستن [۴](دنیپر کنونی) میدانند، ولی من این قول را باور ندارم. تارگیتای سه پسر داشت