پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۵۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

قابل ملاحظه بود، می‌نوشتند. بعد این هیئت بشهر تارانت [۱](واقع در جنوب ایطالیا در کنار خلیجی به همان اسم) رفت. در اینجا مدیر یا کلانتر شهر، آریس توفیلد[۲] از محبتی، که نسبت به دموک‌دس داشت، امر کرد، سکّان‌ها را از کشتی‌های مادی (یعنی پارسی) برداشتند و پارسی‌ها را مانند جاسوسان در محبس انداخت. آنها در محبس ماندند، تا دموک‌دس بوطن خود کرتن[۳] رسید. پس از آن آریس‌توفیلد پارسی‌ها را رها و سکان‌های کشتی‌ها را به آنها رد کرد. پارسیها در جستجوی دموک‌دس بشهر کرتن رفتند و او را در میدانی یافته خواستند بگیرند. بعض اهالی از ترس پارسی‌ها حاضر شدند، دموک‌دس را تسلیم کنند، برخی با چوب حمله به آنها بردند. در این احوال پارسی‌ها خطاب به اهالی کرده گفتند: ای اهالی کرتن، درست فکر کنید، که چه می‌کنید. شما می‌خواهید خادم داریوش را از دست ما رهائی دهید، آیا داریوش چنین گناهی را تحمل خواهد کرد؟ اگر چنین کنید، قشونی برای تنبیه شما خواهد آمد و ما شهر شما را زودتر از شهرهای دیگر تسخیر و شما را اسیر خواهیم کرد. این سخن در اهالی اثر نکرد، چنانکه پارسیها کشتی حمل و نقل را از دست داده و از داخل شدن بیونان صرف‌نظر کرده بطرف آسیا رهسپار شدند. وقتی که پارسی‌ها مراجعت می‌کردند، دموک‌دس از آنها خواهش کرد، بعرض داریوش برسانند، که او دختر می‌لن را ازدواج خواهد کرد. اسم می‌لن مبارز را داریوش شنیده بود و این شخص مورد احترام او بود. در اینجا هرودوت گوید، من تصوّر می‌کنم، دموک‌دس این ازدواج را تسریع کرد، تا به داریوش نشان دهد، که او در وطن خود شخص مهمی است.

کشتی‌های پارسی در مراجعت دوچار طوفان شده در (یاپی‌گیوس) بساحل افتاد و پارسی‌ها اسیر شدند. شخصی گیل‌نام، از اهالی تارانت، آنها را نجات داده نزد داریوش آورد. شاه به او گفت، در ازای این خدمت هرچه خواهی بخواه. او گفت آن خواهم، که بشهر تارانت برگردم و، از ترس اینکه مبادا



  1. Tarente.
  2. Aristophilde.
  3. Croton. شهری بود در ایطالیا، که قوم آخۀ یونانی بنا کرده بود.