بریده را بدست گرفته بیرون دویدند و مردم را جمع کرده از قضیه آگاه داشتند.
بعد هر مغی را، که در سر راه خود میدیدند، میکشتند. وقتی که پارسیها از کار هفت نفر مذکور آگاه شده دانستند، که مغها آنها را فریب داده بودند، شمشیرهای خود را برهنه کرده هر مغی را، که مییافتند، میکشتند. اگر شب در نرسیده بود، پارسیها تمام مغها را کشته بودند. این روز بزرگترین عید دولتی پارسیها است، چه گویند در آن روز دولت آنها از دست مغها نجات یافت.
(هرودوت این روز را ماگوفونی[۱] نامیده، که بمعنی مغکشی است و گوید، در این روز مغها از منازل خودشان بیرون نمیآیند). بعد او گوید (کتاب سوّم، بند ۸۰-۸۸): «پنج روز بعد، همقسمها جمع شده در باب اوضاع آتیه دولت مذاکره کردند. در این موقع نطقهائی شد، که برای یونانیها مورد تردید است، ولی فیالواقع این نطقها شده». اتانس گفت: «بنظر من کسی از ماها نباید به تنهائی حکمران بشود، این کار کاری است بد و هم مشکل. شما دیدید، که خودسری کبوجیه کار را به کجا کشانید و از خودسری مغ هم خودتان در عذاب بودید. کلیة دولت چگونه میتواند با حکومت یک نفر منظم باشد؟ چون یک نفر میتواند هرچه خواهد بکند، اگر آدم لایقی هم باشد، بالاخره خودسر میشود. نعمتهائی، که او را احاطه دارد، وی را به خودسری میدارد و، چون حسد از صفات جبلّی انسان است، با این دو عیب او هم فاسد میشود، یعنی این شخص از نعم سیر و مرتکب بیاعتدالیهائی میگردد، که بعضی از خودسری ناشی است و برخی از حسد. هرچند، که چنین حکمرانی، باید مصون از حسد باشد، چه تمام فیوض و نعمتها را دار است، ولی طرز رفتار او با مردم برخلاف این قاعده است. این نوع حکمران به زندگانی و سلامتی مردمان صالح حسد برده مردم فاسد را حمایت میکند و افترا و تهمت را بیش از هرکس باور دارد. رضای خاطر او را بجا آوردن مشکلتر از استرضای خاطر هرکس است، چه اگر در تمجید و ستایش او میانهروی کنند، ناراضی است
- ↑ Magophonie.