نمیشود. به عقیدۀ مصریها شعاع روشنائی از آسمان به گاو ماده نزول میکند و او این گوساله را میزاید. این گوساله سیاه است و علائم آن ازاینقرار: در پیشانی خال سفید مثلثی دارد، در پشت، شکلی شبیه عقاب، روی دم دومو و زیر زبان حفرهای (گودی کوچکی). چون آپیس را نزد کبوجیه آوردند، او دیوانهوار شمشیر را کشیده میخواست به شکم گوساله فروبرد، ولی ضربت بران آپیس تصادف کرد. بعد کبوجیه روی به کاهنان کرده گفت: شما چه آدمهای پستی هستید: مگر خدا خون و گوشت دارد، یا از آهن متألم میشود؟ (این گفتۀ کبوجیه، اگر راست باشد، تفاوت تصوّرات پارسیها و مصریهای قدیم را دربارۀ خدا خوب میرساند. م.). استهزائی که از من میکنید، برای شما گران تمام خواهد شد. پس از آن امر کرد، کهنه را شلاق بزنند و مصریهائی را، که مشغول سرورند، گرفته بکشند. چنین بود عاقبت این جشن و چنان بود رفتار پارسیها با کاهنان. اما آپیس از زخمی، که بران او وارد شده بود، مرد و کهنه او را در نهان به خاک سپردند. چنانکه مصریها گویند، کبوجیه در ازای این رفتار دیوانه شد، ولی باید گفت، که قبل از آنهم عقل درستی نداشت: اولا او برادر خود سمردیس را، که از یک پدر و یک مادر با او بود، کشت» (هرودوت تفصیل کشته شدن او را بیان میکند و، چون بالاتر گفته شده، تکرار نمیکنیم. م.). «ثانیا خواهر خود را، که با او بمصر رفته بود، با وجود اینکه از یک پدر و مادر بودند، بقتل رسانید، کبوجیه او را ازدواج کرده بود و شرح قضیه چنین است: سابقا در پارس معمول نبود، که کسی با خواهر خود زواج کند، ولی کبوجیه عاشق یکی از خواهران خود شده خواست او را به حبالۀ نکاح درآورد. چون میل او برخلاف عادت بود، قضات شاهی را خواسته پرسید، آیا قانونی نیست، که ازدواج خواهر را اجازه داده باشد؟ قضات شاهی در پارس از میان پارسیها انتخاب میشوند و مادامیکه، بیعدالتی از آنها سر نزده، در این شغل باقی هستند. اینها به کبوجیه جوابی دادند، که عادلانه بود و هم بیخطر، توضیح آنکه گفتند: قانونی را، که چنین اجازهای داده باشد، نیافتهایم، ولی هست قانون دیگری، که بشاه اجازه میدهد، آنچه خواهد