پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بعوض بضاعت تو می‌دادند. یهودا و اسرائیل سوداگران تو بودند. حلوا، عسل، روغن و بلسان بعوض متاع تو می‌دادند. اهالی دمشق به فراوانی صنایع تو و کثرت هر قسم اموال با شراب حلبون[۱] و پشم سفید با تو سودا می‌کردند.... عرب و همۀ سروران قیدار[۲] بازارگانان دست تو بودند. بهترین همۀ ادویه و هرگونه سنگهای گران‌بها و طلا بعوض بضاعت تو می‌دادند... حرّان، کنّه[۳]، عدن و تجار سبأ، اشّور و کلده سوداگران تو بودند. کشتی‌های ترشیش[۴] قافله‌های متاع تو بودند .... پس در وسط دریا توانگر و بسیار معزّز گردیدی. پاروزنانت تو را به آبهای عظیم بردند و باد شرقی تو را در میان دریا شکست... بعد حزقیال گوید (کتاب حزقیال، باب ۲۸) «و کلام خدا بر من نازل شده گفت، ای پسر انسان برئیس صور بگو، خداوند یهوه چنین می‌فرماید: چونکه دلت مغرور شده است و می‌گوئی، که من خدا هستم و بر کرسی خدایان در وسط دریا نشسته‌ام و هرچند انسان هستی، نه خدا، لیکن دل خود را مانند دل خدایان ساخته‌ای. اینک تو از دانیال حکیم‌تر هستی و هیچ سرّی از تو مخفی نیست، به حکمت و فطانت خویش توانگری برای خود اندوخته‌ای، طلا و نقره در خزاین خود جمع کرده‌ای. به فراوانی حکمت و تجارت خویش دولت خود را افزوده‌ای. پس بسبب توانگریت دلت مغرور گردیده.

بنابراین، خداوند یهوه چنین می‌فرماید، چونکه دل خود را مثل دل خدایان گردانیده‌ای، پس اینک غریبان و ستم‌کیشان امّت‌ها را بر تو خواهم آورد، که شمشیرهای خود را بر ضدّ زیبائی حکمت تو کشیده جمال تو را ملوّث سازند....

ای پسر انسان، برای پادشاه صور مرثیه بخوان و ویرا بگو: خداوند یهوه می‌فرماید، تو خاتم کمال و مملوّ حکمت و کمال جمال هستی، در عدن در باغ خدا بودی و هرگونه سنگ گران‌بها از عقیق سرخ، یاقوت زرد، عقیق سفید، زبرجد، جزغ، یاقوت کبود، بهرمان و زمرّد پوشش تو بود. صنعت دفّها و نایهایت در تو از طلا بود، که در



  1. حلبون، یکی از شهرهای شام، که بواسطۀ خوبی شرابش معروف بود.
  2. پسر اسماعیل و پدر یکی از قبایل عرب.
  3. شهری بود در کلده، بقولی در آسور.
  4. این محل درست معلوم نیست، گویا در سواحل شرقی افریقا بوده.