کرده بود دشمن میشد و محکوم له میپنداشت، که حق داشته و نباید مرهون کسی باشد. بنابراین در میان دوستان درجه اوّل کوروش حسدی نسبت به یکدیگر پدید میآمد، که در جمهوریها دیده میشود و اینها نه فقط نمیخواستند به یکدیگر کمک کنند، بلکه پیوسته درصدد بودند، که جای یکدیگر را بگیرند چنین بود وسایلی، که کوروش بکار میبرد، تا رجال دربارش او را از همکنانشان بیشتر دوست بدارند.
حرکت کوروش از قصر خود
(کتاب ۸، فصل ۳) در این فصل کزنفون توصیف میکند، که چگونه کوروش از قصر خود در دفعه اوّل بیرون آمد.
او دوستان خود را خواست و گفت: «میخواهم به معابد رفته مراسم قربانی را بجا آرم و این کار باید با طمطراق و تجملات فوقالعاده بشود. فردا صبح در دربار حاضر شوید و موافق ترتیبی، که (فرولاس)[۱] بشما خواهد گفت صف ببندید». بعد او لباسهای مادی از رنگهای مختلف، یعنی ارغوانی، سیاه، سرخ، و پررنگ به سرداران داد. یکی از حضار گفت «بس خودت کی مزیّن خواهی شد؟» او جواب داد: «زینتهای شما برای زینت من کافی است. اگر بتوانم درباره شما نیکی کنم، در هر لباس، که باشم مزیّن خواهم بود». فرولاس شخصی بود از طبقۀ سواد مردم، که ترتیب و قشنگی را دوست میداشت و بعلاوه، کوروش بهوش او معتقد بود. او فرولاس را خواسته گفت، برای فردا ترتیبی بده، که منظرۀ آن برای خیرخواهان من باشکوه و برای بدخواهانم مهیب باشد. پس از اینکه موافقت بین کوروش و او در باب تشریفات حاصل شد، کوروش قباهائی به او داد، که به رؤساء (دوریفور)[۲] ها بدهد (کزنفون همه جا اصطلاحات یونانی استعمال کرده، این لفظ بمعنی نیزهدار است. م.) و نظم و ترتیب حرکت را بعهدۀ او واگذارد. بعد کزنفون تشریفات حرکت را چنین توصیف میکند: روز دیگر قبل از طلیعۀ صبح همه برای حرکت حاضر شدند: از دو طرف راه، سربازان مانند پرچینی صف بسته بودند، چنانکه حالا هم، در موقع عبور شاه از جائی، همین کار کنند و بجز اشخاص مهم به کسی اجازه نمیدهند از