و نیز به کسانی، که میخواستند بیرون روند، حمله کرده آنها را میکشتند، تا به پادشاه رسیدند، او ایستاده بود و قمهای در دست داشت، سربازان گاداتاس هجوم آورده او و همراهانش را کشتند. در این وقت بعضی دفاع و برخی فرار میکردند. کوروش بتمام کوچهها سواره نظام فرستاده امر کرد، اشخاصی را، که بیرون ماندهاند، بکشند و بهوسیله جارچیهائی، که زبان سریانی را میدانستند، جار زنند، که باید همه در خانههای خودشان بمانند و، اگر کسی بیرون آید، کشته خواهد شد. گاداتاس و گبریاس قبل از هر چیز، از اینکه از پادشاهی بیدین انتقام کشیدهاند، شکر خدا را بجا آوردند: بعد نزد کوروش رفته و دست و پای او را بوسیده از شدّت خوشحالی اشک ریختند. پس از اینکه روز در رسید، ساخلو بابل آگاه شد، که شهر تسخیر و پادشاه کشته شده. بر اثر این خبر قلاع را تسلیم کرد و کوروش در حال ساخلوی در آنجاها گذاشت. بعد امر کرد، اقربای کشتگان اجساد آنها را دفن کنند و بابلیها اسلحهشان را بدهند و، اگر کسی در خانه خود اسلحه داشته باشد، خون آنکس و اقربایش هدر است. بابلیها اسلحه را آوردند و کوروش امر کرد، تمامی اسلحه را در قلاع جمع کنند، تا هر زمان لازم شود، حاضر باشد. بعد مغها را خواست و، چون شهر بقهر و غلبه تسخیر شده بود، امر کرد، نوبر غنائم و نیز از اراضی، آنچه که به خدایان وقف شده، برای آنها ذخیره شود. خانههای بزرگان و قصور را به اشخاصی داد، که بیش از همه برای تسخیر شهر مجاهدت کرده بودند و بهترین اسهام را به کسانی، که دلیرتر بودند. کسانی، که گمان میکردند، کمتر از سهمشان دریافت کردهاند، اجازه یافتند، که باقی سهمشان را مطالبه کنند، بالاخره او فرمود، بابلیها به زراعت پرداخته باج بدهند و به آقایان خود خدمت کنند. به پارسیها و نیز به کسانی که امتیازات آنها را داشتند و به متحدینی، که میخواستند نزد او بمانند، اجازه داد، که نسبت به اسرای خود آقا باشند.
این است مفاد نوشتههای کزنفون و از مقایسۀ آن با روایات دیگر به خوبی دیده میشود، که او از هرودوت پیروی کرده، مگر در یکجا، که راجع بهکشته شدن