اما کوروش دوچار اشکال بزرگی شد، چه وقت میگذشت و کاری از پیش نمیرفت.
کسی به او یاد داد یا خود او باین صرافت افتاد، معلوم نیست، ولی همینقدر محقق است، که کوروش چنین کرد: قسمتی از قشون خود را در جائی گذارد، که فرات داخل شهر میشود و قسمت دیگر را در جائی، که رود از شهر بیرون میرود. بعد به قشون خود فرمان داد، که هر زمان بتوانند از رود مزبور عبور کنند، داخل شهر گردند. پس از آن کوروش با سپاهیانی، که نمیتوانستند جنک کنند، بطرف دریاچهای، که (نیتوکریس) ملکۀ بابلی ساخته بود، رفت، کانالهائی کنده آب فرات را باین دریاچه، که اکنون باتلاقی بود، انداخت و سطح آب در فرات بقدری پائین آمد، که قشون کوروش توانست داخل شهر شود. اگر بابلیها از حملۀ پارسیها قبلا مطلع بودند، میگذاشتند آنها داخل شهر شوند و بعد تمامی آنها را میکشتند، زیرا برای اجرای این کار کافی بود، که دروازههای شهر را رو بسواحل فرات ببندند و قشون بابل در سواحل طویل این رود پارسیها را، مانند ماهیهائی، که به دام افتاده باشند، معدوم کند، ولی در این مورد بابلیها در غفلت افتادند، زیرا بواسطۀ عیدی مشغول عیش و طرب بودند و، چون بابل بزرگ بود، اهالی وسط شهر اطلاع از احوال کنارهای شهر نداشتند. چنین بود تسخیر بابل در دفعۀ اولی[۱]». راجع به نبونید هرودوت چیزی نمیگوید، ولی برس مورّخ کلدانی، چنانکه بیاید، نوشته بود، که کوروش او را سالما بکرمان تبعید کرد. از آنچه گفته شد معلوم است، که بنا بر نوشتۀ هرودوت هم در شهر جنگی نشده، یعنی بابل بیخونریزی بتصرف پارسیها درآمده و غارتی هم روی نداده.
از مقایسۀ روایت هرودوت با اسناد بابلی معلوم است، که چه تفاوتهای بیّن موجود و قضیۀ برگردانیدن رود فرات از بیخ و بن دروغ است. قضیۀ اسب مقدس و گذشتن از دجله، همان برگردانیدن آب دجله است، که در نوشتۀ هرودوت باین صورت داستانی درآمده. مسئلۀ عید بابلیها و غفلت آنان هم بکلی دروغ است، زیرا نمیتوان
- ↑ چون بابل سه دفعه یاغی شد و از نو تسخیر گردید این است، که هرودوت میگوید در دفعۀ اولی.