مدت زندگانیش به دوستی و وفاداری او بدرجهای بود، که در بستر مرگ اولاد خود را احضار کرده به آنها توصیه و تأکید کرد، دوست صمیمی آمرگس باشند.
از آنها خواست، که در حضور او به یکدیگر دست دوستی دهند و لعنت کرد کسی را، که برخلاف آن رفتار کند. روایت کتزیاس، اگر در کیفیات صحیح نباشد، بطور کلی صحیح بنظر میآید، زیرا شخصی مانند کوروش، ممکن نبود، بعد از سقوط همدان، تا از امور ایران فراغت حاصل نکند یا سروصورتی بآن ندهد، به جنگ با لیدیّه اشتغال ورزد، مگر اینکه بگوئیم حملۀ پادشاه لیدی بحدود ایران به کوروش مجال نداد، که بامور سایر قسمتهای ایران بپردازد، این نظر را نظایر آن در دورههای اشکانی و ساسانی تأیید میکند: اشکانیان با سلوکیها و ساسانیان با رومیها وقتی طرف شدند، که از پشت سر خود مطمئن گشتند. در این مورد هم طبیعی بود، که کوروش بعد از سقوط همدان به کارهای سایر قسمتهای ایران بپردازد. به هرحال مضامین نوشتههای هرودوت چنان است، که بیاید، ولی قبلا لازم است، شمهای از احوال لیدیّه بیان کنیم.
احوال لیدیّه
چنانکه در کتاب اوّل گفته شد، بعد از آلیات پسر او کرزوس بتخت نشست و، چون سلطنت او منازعی نداشت، پیروی از پدر خود کرده درصدد توسعه مملکت برآمد و شهر (میلت) را، که مستعمرۀ مهم یونانیها در آسیای صغیر بود، به لیدیّه افزود. بعد سایر مستملکات یونانی را در آسیای صغیر به اطاعت خود درآورد. لیدیها نخستین ملت غیر یونانی بودند، که بر این قسمت یونانی دست یافتند. پس از آن تمام ولایات آسیای صغیر را، که در طرف غربی رود هالیس بود، به استثنای لیکیه و کیلیکیه، مطیع کرد.
در این قسمت مردمانی، که کاملا مطیع شدند، اینها بودند: فریگیها، میسیان، ماریاندیان، پافلاگونیها، کاریان، بیتینیان[۱] و غیره. این پادشاه بر وسعت و آرایش پایتخت خود افزوده آن را یکی از معروفترین شهرهای دنیای آنروز کرد. شهر مزبور بواسطۀ موقع جغرافیائی خود بین بابل، آسور و یونان مرکز علوم شرقی و فلسفه گردید. هرودوت گوید، که حکمای یونان، هریک با مقصودی به سارد
- ↑ Phrygiens.Mysien.Mariandiens,Paphlagoniens,Cariens,Bithyniens.