اختیار کرد. جهت آن را از اینجا باید دانست، که شهر الحضر بر رومیها شوریده بود و تراژان میخواست اهالی شهر را تنبیه کند و ذخایر معبد الحضر را، که خیلی شهرت داشت، بدست آرد. الحضر شهر بزرگی نبود، ولی دارای قلاعی محکم بود و اهالی از این قلاع استفاده کرده در مقابل رومیها سخت پا فشردند. در باب اهالی باید گفت، که عرب بودند، مهاجرت اعراب بدینجا از ازمنه پیش شروع شده بود و دائماً بر عدّه مهاجرین میافزود (دیوکاسّیوس، همان کتاب، بند ۳۱). این شهر از توابع دولت پارت بشمار میرفت، ولی از گفتههای هرودیان (کتاب ۳، بند ۱) چنین استنباط میشود، که پادشاهی از خود داشته.
تراژان بطرف الحضر رفت و مردم دروازههای شهر را بروی او بستند.
محاصره شروع گردید و رومیها قسمتی از دیوار قلعه را خراب کردند، ولی بواسطه فعّالیّت و جدّ اهالی نتوانستند داخل شهر شوند. خود تراژان به اینجا آمد و بر او و همراهانش باران تیر بباریدند. قشون رومی در این وقت گرفتار محن و مصائب زیاد گردید: گرمای فوقالعاده، فقدان آذوقه و علیق، انبوه مگس، که در سر هر لقمۀ خوردنی و هر جرعۀ آشامیدنی با سربازان در منازعه بودند، رعدهای شدید و بادهای سخت، همه این بلیّات دست بهم داده تراژان را عاجز کرد و او مجبور گردید دست از این قلعه بازداشته و زود عقب نشسته خود و قشونش را از این تهلکه نجات دهد. او چنین کرد و پس از آن در موقع عقبنشینی عدّه زیادی از رومیها تلف شدند و معلوم گردید، که شهر کوچک الحضر از جهت پافشاری و جدّ اهالیش فاتح امپراطور روم است و نخوت و باد و بروت تراژان را، که میخواست اسکندر ثانی گردد، فرونشانده. این واقعه مهمّ و عجیب، که نتایج فتوحات تراژان را نیست و نابود ساخت، در آخر سال ۱۱۶ م.
رویداد. در بهار سال دیگر خسرو همینکه شنید، که تراژان با عجله عقب نشسته، وارد تیسفون شده بین النهرین جنوبی و شوش را به اطاعت درآورد و پارثاماسپات، پادشاه دستنشانده رومی، در این حال چاره را در این دید، که فرار