پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۴۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

این تألیف) ، ولی در این زمان رومیها از تعقیب و حملات پارتیها راحت نبودند.

بهترین دلیل این نظر آنکه یونانیها چندی آذوقه را از تیسافرن می‌گرفتند و بعد هم از محلّها تحصیل می‌کردند، ولی در این زمان پارتیها نمی‌گذاشتند، رومیها آذوقه تحصیل کنند و بهمین جهت قحطی در اردوی آنها افتاده بود. م.).

بعد پلوتارک گوید: پارتیها چون دیدند، که نمی‌توانند ترتیب لشکر رومی را بهمزنند و چند دفعه مجبور شدند فرار کنند، مجدّدا به حیله متوسّل شدند (فرار پارتیها را می‌دانیم، که عقب‌نشینی بوده نه فرار حقیقی. اسلوب جنگ آن‌ها این بود، که دشمن را راحت نگذارند و داخل جنگ هم نشوند. م.) با این مقصود با رومیهائی، که در جستجوی آذوقه بودند، مخلوط گشتند و مانند ایام صلح دوستانه با آنها صحبت داشته و کمانهایشان را، که بی‌زه بود، نشان داده می‌گفتند، خیال دارند، رومیها را دیگر تعقیب نکنند و به اوطانشان برگردند. فقط در مدّت دو روز چند نفر مادی مراقب آنها خواهد بود، که دهات را غارت نکنند، ولی آنها هم داخل جنگ نخواهند شد. این حرفها را بوداع خاتمه می‌دادند و چنان صمیمیّت می‌نمودند، که رومیها سخنان آنها را باور می‌داشتند. پس از آن، آنتونیوس بر اثر این حرف‌ها مایل گشت، راه جلگه را پیش گیرد، زیرا در کوهستانها آب نمی‌یافت. او در این خیال بود، که ناگاه یک صاحب‌منصب پارتی، که مهرداد نام داشت، وارد اردو گردید. این شخص پسرعموی همان مونه‌زس بود، که چندی در نزد آنتونیوس اقامت گزید و از او سه شهر را به تیول گرفت. او می‌خواست با یک نفر رومی، که زبان پارتی یا سریانی را بداند، حرف بزند و آلکساندر آنتیوخوس، یکی از دوستان آنتونیوس، بملاقات او رفت. مهرداد بدو گفت:

«من از طرف مونه‌زس آمده‌ام و او می‌خواهد حق‌شناسی خود را نسبت به آنتونیوس، که نیکی‌ها درباره او کرده، بنماید. بعد، از آلکساندر پرسید، که آیا در آن دورها زنجیره کوه‌هائی را می‌بیند؟و وقتی که او جواب داد آری، گفت، در پای این کوهها پارتیها با تمام قوای خود برای شما دامی می‌گسترند. در پائین