پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

توضیح آنکه ژیگ[۱] نامی، که نیزه‌دار سادیارتس، آخرین پادشاه لیدی از سلسله هرقلیها بود، عاشق زن او گردید و بعد پادشاه را کشته بتخت نشست[۲]. این شخص دولت لیدی را قوی و مخصوصا سواره نظامی تشکیل کرد، که در تمام مشرق زمین معروف بود. پس از آن، چون دید که قوی است، بعض مستعمرات یونانی را در آسیای صغیر تابع کرد و با برخی قراردادهائی بست. این کار اهمیت داشت، زیرا یونانیهای آسیای صغیر مانع از تجارت لیدیها با ممالک غربی بودند، ولی زحمت بزرگ این دولت از طرف شمال بود. توضیح آنکه کیمریها مانند سکاها از طرف شمال همواره به خاک این دولت تجاوز کرده ولایات لیدی را دست خوش غارت و چپاول می‌داشتند.

در حدود ۶۶۷ لیدیّه از نو دچار تاخت‌وتاز کیمریها گردید و این دفعه نهب و غارت و خرابی بقدری شدید بود، که تاخت‌وتاز آنها را به طوفانی شبیه کرده‌اند.

ژیگ، چون دید نمی‌تواند از عهده آنان برآید، به کمک آسور متوسّل شده با این مقصود سفیری به دربار آن دولت فرستاد. آسور بانی‌پال، که از بودن دولت لیدی در عالم بیزار و از شنیدن اسم آن متنفر بود، نظر بسیاست و احتراز از تولید مشکلات مؤدّبانه



  1. Gyges.
  2. هرودوت این قضیّه را چنین حکایت کرده: (کتاب اوّل بند ۸-۱۲) کاندولا، آخرین پادشاه سلسله هرقلیها، زنی داشت، که از حیث جمال بی‌نظیر بود و پادشاه بسیار او را دوست می‌داشت.



کاندولا نیزه‌داری نیز داشت موسوم به ژیک، که بسیار مورد اعتماد او بود. روزی پادشاه به او گفت: من هرچه از زیبائی زن خود تعریف می‌کنم می‌بینم، که تو باور نمی‌کنی. این است، که می‌خواهم تو او را در خواب‌گاه، وقتی که رختهای خود را کنده و می‌خواهد بخوابد، ببینی. نیزه‌دار استیحاش و کاندولا چندان اصرار کرد، تا بالاخره قرار شد پادشاه او را در خوابگاه خود مخفی بدارد و او ملکه را برهنه ببیند. بعد چنین کرد و زن دریافت، که این قضیّه بی‌دخالت شوهرش ممکن نبوده روی دهد و، برای کشیدن انتقام چنین افتضاحی از شوهر خود، روز دیگر نیزه‌دار را خواسته به او گفت: از دو راه یکی را باید انتخاب کنی، پادشاه را کشته، ملک او و مرا بدست آری یا بامر من کشته شوی. ژیگ، پس از اینکه دید ملکه در عزم خود راسخ است، شق اوّلی را قبول کرده در پشت همان در پنهان شد و شبانه در خواب پادشاه را کشت، بعد ملکه را گرفته بتخت نشست و بانی سلسله مرمنادها گردید. معلوم است که هرودوت قضیّه را بشکل داستان شنیده و ضبط کرده، اصل قضیّه چنین بوده: ژیک زن کاندولا را جلب کرده، بعد پادشاه را کشته و بتخت نشسته. از نوشته‌های هرودوت هم، که راجع به کرزوس پائین‌تر بیاید، این معنی مستفاد می‌شود.