پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۰۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خود راضی کرده در تحت اوامر خود درآورد. ثانیا باین بهانه آنها را از مرکز حکومت دور کند. تقسیم ممالک به قرعه صورت گرفت و حکم قرعه چنین بود (بعد ژوستن اشخاص و ایالات را می‌نامد، چنانکه بیاید).

روایت کنت کورث

مورّخ مذکور گوید (کتاب ۱۰، بند ۷ و ۸): پردیکّاس از هیجان سربازان ترسیده امر کرد درب اطاقی را، که نعش اسکندر را در آن گذارده بودند، ببندند. بر اثر این حکم بین نظامیانی، که طرفدار پردیکّاس بودند، از یک طرف و مل‌آگر و پیاده نظام از طرف دیگر، نزاع درگرفت و نزدیک بود جدالی روی دهد و حتّی چند نفر زخمی شدند، ولی در این وقت قدیم‌ترین سربازان مقدونی کلاه‌خودهاشان را برداشتند، تا بهتر شناخته شوند و از پردیکّاس خواهش کردند، که زدوخورد را موقوف بدارد و با پادشاه و جمعیّتی، که عدّه‌اش بیشتر است، طرف نشود. پس از آن مل‌آگر می‌خواست، که سربازان در اطراف نعش اسکندر بمانند، ولی آنها، از ترس اینکه مبادا در دامی افتند، از یکی از درهای قصر بیرون رفته خودشان را بفرات رسانیدند. در این احوال سواره نظام مقدونی، پردیکّاس و لئونّاتوس را پیروی کرد. در ابتداء پردیکّاس می‌خواست از شهر خارج شود، ولی باین ملاحظه، که تصوّر نکنند، او روابط خود را با سایر قسمتهای قشون قطع کرده، در شهر بماند. در این احوال مل‌آگر بگوش آرّیده-فیلیپ پادشاه جدید همواره می‌خواند، که مادامی‌که پردیکّاس زنده است، سلطنت او استوار نیست. بالاخره او اصرار را به جائی رسانید، که به پادشاه پیشنهاد کرد چند نفر فرستاده پردیکّاس را احضار کند و وقتی که او آمد، توقیفش کرده بکشد و اگر نیامد، فرستادگان مأمور باشند، که او را نابود گردانند. فیلیپ چنین عقیده‌ای نداشت، ولی چون غالباً خاموش بود، سکوت را مل‌آگر به رضایت حمل کرده، اشخاصی را نزد پردیکّاس فرستاد، تا او را نزد شاه بیاورند. پردیکّاس در این موقع قوّت قلب غریبی نشان داده فقط با پانزده نفر نزد فرستادگان آمد و آنها را بندگان مل‌آگر خوانده طوری جسورانه حرف زد، که مأمورین ترسیده فرار کردند. بعد پردیکّاس نزد لئونّاتوس رفت، تا از کمک او قوّتی یابد. مقدونیها از