حکمای هند، چون در نتایج لشکرکشی اسکندر بهند نیک بنگریم، میبینیم، که کاری بوده بیهوده و جز خونریزی و آزار مردمان نتیجهای نداشته. واقعا چه میبینیم، جز قتل و غارتها، برافکندن شهرها از بیخ و بن، حریقها، برده کردن و فروختن اهالی و حتّی قتلعام و ابقا نکردن به احدی از زن و مرد، بزرگ و کوچک در بعض موارد.
آیا بنای چند شهر، که آثاری هم از آنها نمانده، این همه آزار مردمان و قتل نفوس و غارت و چپاول و خرابی را جبران کرد؟جواب معلوم است. اسکندر به ایران آمد، تا بقول خودش کارهای شاهان هخامنشی را تلافی کند، بعد بافغانستان کنونی و به آسیای وسطی رفت، تا تمام ممالک ایران را داشته مسخّرات خود را بعدها از دست ندهد، ولی هندیها نه به مقدونیها و یونانیان آزاری رسانیده و نه مرهون آنها بودند، یعنی نه معنی انتقام در اینجا مورد داشت و نه جائز بود آنها را یاغی خوانند. پس این همه کشتارها و آن شقاوتها و وحشیگریها برای چه بود؟بنابراین حکیم هندی حقیقتی را بیان کرده، وقتی که به اسکندر گفته «جاهطلبی و شهرتپرستیت باعث بدبختی خودت و دیگران شده».
فصل چهارم-مراجعت اسکندر به ایران
مبحث اول-عبور از مکران و بلوچستان (۳۲۵ ق. م)
جنگ اسکندر با اوریتیان[۱] و آرابیتها
پس از آن اسکندر از پتاله حرکت کرده بطرف رود آرابیوس[۲] رفت. بعد بسمت چپ، یعنی بطرف دریا متمایل گشته امر کرد چاههائی برای تحصیل آب بکنند.
سپس با قسمتی از لشکر خود به مردم اوریتیان تاخت. این مردم از زمانی، که کس بخاطر ندارد، استقلال داشتند و حالا هم حاضر نشده بودند، به اسکندر تمکین کنند. قسمت دیگر لشکر را هفستیون حرکت میداد. چون بومیهائی، که مساکنشان کنار رود آرابیوس بود، نه میتوانستند با اسکندر بجنگند و نه حاضر