راهها را میپوشد. از این جهت مسافرین مجبورند، مانند دریانوردان شب، بهدایت ستارهها راه را بیابند و مسافرت در روز عملی نیست، بخصوص، که اگر بادهای شمال بوزد، مسافر را در زیر ریگ روان دفن میکند، ولی جاهائی که چنین نیست، خیلی مسکون است و اسبهای زیاد دارد. بهترین دلیل این معنی آنکه باختر میتواند سی هزار سوار بدهد. پایتخت باختر باختر نام دارد و در پای کوه پاراپامیز واقع است، رودی که باختروس[۱] نام دارد از شهر میگذرد و نام ایالت و شهر از اسم همین رود است.
ورود اسکندر به باختر
بقول آرّیان (کتاب ۳، فصل ۱۰، بند ۱): بسّوس با هفتهزار نفر باختری و سوارهای داهی، که در اینطرف رود تاناایس سکنی داشتند، صفحاتی را، که پائین کوه قفقاز بود، عاری از هر آذوقه میکردند، تا اسکندر نتواند در این صفحات حرکت کند (از این عبارت آرّیان استنباط میشود، که او هم سیحون را رود دن میدانسته، ولی پائینتر گوید، که این تاناایس غیر از تاناایس هرودوت است، یعنی اگرچه با آن هماسم است، ولی دن کنونی نیست. از اینجا روشن است، که مقصود او از این تاناایس سیحون بوده).
اسکندر با وجود برف عمیق و اشکالات حرکت باروبنه، راه خود را دنبال کرد و بسّوس، چون در فشار واقع شد، نواقل خود را آتش زده بمحلّ نانتاک[۲] در سغد عقب نشست و سوارهای داهی و سغد در تحت فرماندهی سپیتامن[۳] و اکسیارت[۴] از عقب او رفتند، ولی سوارهای باختری، چون دانستند، که او فرار میکند، از او برگشتند. پس از آن اسکندر استراحتی به قشون خود در دراپساک[۵] داده بطرف شهر باختر[۶] و آأُرن[۷] روانه شد و در یورش اوّل این دو شهر عمده را گرفت. باقی مملکت باختر پس از آن مطیع گشت. بعد اسکندر ساخلوی در اینجا به ریاست آرخهلائوس[۸] گذاشته ارتهباذ را والی کرد.
کنتکورث گوید (کتاب ۷، بند ۴): زمانی، که اسکندر در باختر بود، به او