قرار گرفته. رجال دربار عبارتاند از خوان سالار و رئیس قصر و خواجهباشی و مفتشین درجه اوّل یا بقول هرودوت چشمها و گوشهای شاه. پس از آنها پیشخدمتان و شربتداران و میرشکاران و چاپارهای مخصوص و ناظر دربار و سازندهها (مغنّیان)[۱] میآیند. مورّخین یونانی گویند که پارسیها شاه را میپرستیدند، ولی از نوشتههایشان معلوم میشود، که مقصود از پرستیدن به خاک افتادن و بوسیدن پای شاه است، که معمول بوده، نه پرستش بمعنی حقیقی و بعلاوه از کتیبههای شاهان معلوم است، که آنها برخلاف شاهان ساسانی «در میان خدایان جا نداشتند» دعوی الوهیّت در ایران از اسکندر شروع شد و پس از او سلوکیها این عنوان را اختیار کردند و بعد از آنها شاهان اشکانی بتقلید سلوکیها خودشان را خداوند خواندند و بالاخره ساسانیان در میان ایزدان جا گرفتند (بمناسبت موضوع لازم است توضیح دهیم، که قبل از هخامنشیها هم پادشاهان مشرق قدیم جز فراعنۀ مصر، خودشان را آسمانینژاد نمیخواندند، مثلا بالاترین عنوان پادشاهان آسور «آقای پادشاهان» است). شاه زن خود را از میان شاهزاده خانمها یا دختران هفت خانواده درجه اوّل انتخاب میکرد و این زن عقدی ملکه میشد. ملکه بانوی حرم بود، بر تمام زنان اندرون ریاست میکرد و حقّ داشت، که تاج بر سر گذارد. در زمان بعض شاهان (مانند داریوش دوّم و اردشیر دوّم) ملکه، در امور سیاسی نیز دخالت میکرد و در دربار نفوذ فوقالعاده مییافت (پروشات-آمستریس و غیره)، ولی چنانکه مشاهده میشود، این وضع از زمان شاهان ضعیف النّفس شروع شده بود. این مسئله، که آیا شاهان هخامنشی غیر از ملکه، زن عقدی دیگری نیز داشتهاند، تاریک است، ولی از یک چیز میتوان استنباط کرد، که داشتن زن عقدی متعدّد ممکن بوده: کوروش بزرگ موافق نوشتههای هرودوت و کتزیاس دو زن محترمه داشت: کاساندان و نیز آمیتیس دختر آخرین پادشاه ماد، کبوجیه دو دختر کوروش را ازدواج کرد.
داریوش اوّل نیز دو دختر کوروش و یک دختر بردیا را گرفت (بفهرست
- ↑ بفصل پنجم این باب رجوع شود.