بیاید، مردمان مشرق و شرق و شمال ایران دست از خصومت برنداشتند. از آتش زدن تختجمشید، چنانکه پارمنین به اسکندر گفته، مزیّتی برای او و یونانیان حاصل نشد، بل میتوان گفت، بعکس، این کردار ناشایست عواقبی بس وخیم در دنبال داشت: جنگهای اشکانیان با سلوکیها و روم، مبارزۀ ساسانیان با روم و بیزانس عکس العمل آمدن اسکندر به ایران و کارهای او بود. بنابراین اگر درست در قضایا بنگریم کارهای اسکندر برای عالم مغرب خیلی گران تمام شد. امّا راجع بحرف اسکندر، که میگفته، میخواهد انتقام آتش زدن ارگ آتن را بکشد، باید در نظر داشت، که خشیارشا هم میخواست انتقام سوزانیدن سارد و جنگل مقدّس آن را بکشد.
شکی نیست، که خشیارشا و هم اسکندر-هردو-بد کردند و نتایج اعمال هر دو برای اعقابشان گران تمام شد، ولی کی به ایرانیها آتش زدن محلّی را آموخت؟خود پارسیهای قدیم میگفتهاند، که این درس را از یونانیها فرا گرفتهاند. تاریخ هم همین را میگوید. یکی از اشخاص فکور گفته: «تاریخ عالم محکمه عالم است».
این معنی همیشه مصادیق داشته و از این ببعد هم همواره با اعمال بشر صدق خواهد کرد.
قسمت پنجم-از تختجمشید تا حوالی دامغان
اسکندر در تعقیب داریوش
وقایع روزهای آخر داریوش را مورّخین عهد قدیم چنین نوشتهاند:
روایت آرّیان
مورّخ مذکور گوید (کتاب ۳، فصل ۷، بند ۱): اسکندر چون شنید، که داریوش به ماد رفته، بدان مملکت پرید.
عقیده داریوش این بود، که اسکندر در شوش و بابل توقّف خواهد کرد و او ناظر حوادث خواهد بود. اگر اسکندر او را تعقیب کرد، به پارت و گرگان و باختر گریخته این ممالک را عاری از آذوقه میکند تا اسکندر نتواند بتعقیب او بپردازد. بنابراین داریوش زنان و باروبنه و تمامی تجمّلاتی را، که با خود داشت، بدربند بحر خزر (دروازۀ کسپین) فرستاد و خود با لشکر کمی، که