یافت، عبارت بود از ۲۰ هزار پیاده و ۱۰ هزار سوار. لاسدمونیها در رأس این اتحاد واقع شدند و پادشاه آنها، که آژیس[۱] نام داشت، فرمانده این قشون گشت.
همینکه آنتیپاتر خبر اتحاد یونانیها را شنید، در تراکیه دست از جنگ برداشته به پلوپونس شتافت. متّحدین یونانی اسکندر هم باین قشون ملحق شدند و عدّۀ سپاه او به چهل هزار نفر رسید. بعد جنگی بزرگ روی داد و آژیس در حین کار زار کشته شد. لاسدمونیها مدّتی با ابرام جنگیدند، ولی چون متّحدین آنها شکست خوردند، بالاخره آنها هم بطرف اسپارت عقب نشستند. در این جدال تلفات لاسدمونیها و متّحدین آنان ۵۳۰۰ نفر و عدّه کشتگان مقدونی ۳۵۰۰ نفر بود. مرگ آژیس در احوالی مخصوص روی داد، توضیح آنکه بر اثر دفاع درخشان و زخمهای زیاد، که تماماً از پیش به او وارد آمده بود، سربازانش خواستند او را به اسپارت برند، آژیس در ابتدا راضی شد، ولی بعد که دید، دشمن او را تعقیب میکند و محال است، که بدست دشمن نیفتد، به سربازان خود گفت: «زود مرا گذارده بروید و حیات خودتان را برای خدمت وطن حفظ کنید». پس از آن سلاح خود را پوشید و یک زانو به زمین زده با دشمن جنگید و با نیزه چند نفر را به خاک انداخت، تا بالاخره افتاد و جان بداد. مدّت پادشاهی او ۹ سال بود. کنتکورث اطّلاعاتی میدهد، که دیودور متعرّض آن نشده است. او گوید (کتاب ۶، بند ۱): بعد از مرگ نابهنگام ممنن[۲] آژیس با فرناباذ و اوتوفرادات سرداران پارسی ملاقاتی کرد و از آنها سی تالان نقره و ده تریرم گرفت و این کشتیها را با برادر خود آژزیلاس بطرف جزیرۀ کریت فرستاد. اهالی آن بعضی با اسپارتیها و برخی با مقدونیها بودند. در همان اوان او رسولانی به دربار داریوش کسیل داشته خواهش کرد پولی بیشتر با عدّهای زیاد از سفاین باختیار او بگذارند، تا به جنگ ادامه دهد.
جدال ایسّوس، که بشکست داریوش منتهی شد، لاسدمونیها را مأیوس نکرد، زیرا اسکندر، چون میخواست دشمن خود را تعقیب کند، بیشتر داخل ممالک