اسکندر بمعبد مردوک خدای بزرگ بابلیها، که موسوم به اساهیل بود، رفت. این همان معبد بود، که کوروش بزرگ آن را تجلیل و تعمیر کرد. چون از چگونگی شهر در جای خود (بمناسبت قشونکشی کوروش ببابل) آنچه لازم بوده گفته شده، تکرار را جایز ندانسته همینقدر گوئیم، که موافق نوشتههای مورّخین یونانی بابل در این زمان دارای دیوارهای متین و محکمی بود، که از خشت ساخته و با قیر اندوده بودند. ارتفاع دیوار بصد ارش و قطر آن به ۳۲ پا میرسید، چنانکه دو ارّابۀ چهار اسبی میتوانست در موقع تصادف از یکدیگر ردّ شود. برجهای دیوار ۱۰ پا بلندتر از خود دیوار بود و دور محوّطۀ شهر را در این زمان ۳۶۸ استاد (۶۸۰۸۰ مطر) نوشتهاند. تقریبا یک ربع شهر را به ساختمان خانهها و باقی را به زراعت تخصیص داده بودند، تا شهر در موقع محاصره بیآذوقه نماند (کنتکورث، کتاب ۵، بند ۱). بنابراین اطّلاعات باید گفت، که اگر گفتۀ هرودوت راجع بخراب شدن برج و باروهای بابل پس از شورش آن در زمان داریوش اوّل راست باشد، پس در ازمنۀ بعد دیوارها و استحکامات آن از نو ساخته شده بود و این فرض هم بنظر غریب میآید، زیرا چه باعث شده بود، که دیوارها را خراب کنند و بعد آن را بسازند. بنابراین صحیحتر باید این نظر باشد، که اصلاً آن را خراب نکرده بودند. در این زمان باغهای معلّق، که بختنصّر برای ملکۀ بابل، دختر هووخ شتر شاه ماد، ساخته بود و یکی از عجایب هفتگانه عالم قدیم بشمار میرفت، نیز وجود داشت. این باغها در ارگ بابل واقع و روی پایههای سنگی قرار گرفته بود: روی پایهها خاکدستی ریخته و در آن اشجار زیاد کاشته بودند و بمرور اشجار مزبور بقدری برومند شده بود، که هشت ارش قطر و پنجاه پا ارتفاع داشت.
اسکندر در این شهر نسبتاً بیش از سایر جاها توقّف کرد و کنتکورث گوید: «جائی، باین اندازه برای حفظ اطاعت نظامی مضرّ نبود، زیرا اخلاق بابلیها بقدری فاسد بود، که از هیچچیز برای تحریک شهوات نفسانی مضایقه نمیکردند و مردان بابلی در ازای وجهی که به آنها داده میشد، علانیه زنان و دخترانشان را بفحشاء تشویق