پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۹۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

دور آن جواهر قیمتی نشانده بودند. عادت بر این جاری بود، که چون کسی برای استشاره به زیارت این رب النوع می‌آمد، کاهنان این ناف را در سفینه‌ای می‌گذاردند، که از اطراف آن جامهای نقره آویخته بود و، وقتی که هشتاد نفر کاهن این سفینه را حرکت می‌دادند، از عقب کاهنان زنان و دختران راه افتاده سرودهای خشن مذهبی می‌خواندند، تا رب النوع، بسؤالی که می‌شود، جواب منجّزی بدهد.

وقتی که اسکندر وارد معبد شد و هیکل خدای آمّون را دید، کاهنی، که مسنّ‌تر از دیگران بود، به اسکندر گفت: «درود بر شما، پسرم، این عنوان را از طرف خدا بپذیرید». اسکندر جواب داد: «پدر، این عنوان را می‌پذیرم و، اگر تو سلطنت روی زمین را بمن بدهی، از این ببعد خواهم گفت، که مرا پسر تو بخوانند». کاهن در این موقع داخل معبد شد و، در حینی که حاملین هیکل می‌خواستند به حرکت آیند، موافق علامتی، که دلالت بر صدای رب النوع می‌کرد، به اسکندر گفت: «خدا استدعای تو را اجابت کرد». بعد، اسکندر گفت «ای خدای قادر، می‌خواستم از شما بپرسم، که آیا من تمام قاتلین پدرم را مجازات کرده‌ام؟» کاهن جواب داد: «کفر مگو، شخصی که فانی است، نمی‌تواند سوء قصد بحیات کسی کند، که تو را بدنیا آورده. امّا تمام قاتلین فیلیپ مجازات شده‌اند.

فتوحات تو دلالت می‌کند بر اینکه تو پسر خدا هستی، تا حال کسی تو را مغلوب نکرده و در آتیه نیز مغلوب نخواهی شد» (دیودور، کتاب ۱۷، بند ۵۱). کنت‌کورث همین حکایت را نقل کرده و بعد افزوده کاهن گفت: «تو مغلوب نخواهی شد، تا آنکه در میان خدایان قرار گیری» (کتاب ۴، بند ۷). پلوتارک نیز همین حکایت را ذکر کرده و بعد گوید (اسکندر، بند ۳۸): «این است آنچه غالب مورّخین اسکندر نوشته‌اند، ولی خود اسکندر به مادرش نوشت: از غیب‌گو جواب اسرارآمیزی شنیدم، که پس از مراجعت به مقدونیّه به تو خواهم گفت. بعض نویسندگان عقیده دارند، که کاهن می‌خواست اسکندر را بزبان یونانی درود گوید و، چون این زبان را درست نمی‌دانست، بجای اینکه بگوید اپایدی‌ین[۱]، گفت


  1. O Paidion.