انتقام بکشد. در این وقت، که او در فکر بود و نقشهٔ عمل را میریخت، از هرموکرات[۱] سوفسطائی[۲] استاد خود پرسید، بچه وسیله میتوان معروف شد. سوفسطائی مزبور جواب داد: «در صورتی که کسی را، که کارهای بزرگ کرده بکشند، زیرا تاریخ اسم قاتل را از اسم مقتول جدا نخواهد کرد». پس از آن پوزانیاس در تصمیم خود راسخ گردید و موقع بازیها را مناسب دید، که نقشهٔ خود را اجرا کند.
با این مقصود او قبلاً اسبهائی دم دروازهٔ شهر آماده کرد و بعد قمهای در زیر لباس گرفته وارد خیابانهای نمایشگاه گردید و، در حالی که فیلیپ به دوستان خود میگفت، پیش بروند و به قراولان امر میکرد عقب بمانند، تا او تنها وارد طآطر شود و همه او را تماشا کنند، پوزانیاس دوید و، چون دید، که پادشاه تنها است، قمه را به پهلوی او فروبرد و بر اثر آن فیلیپ افتاد و در حال بمرد.
پس از آن قاتل بیدرنگ فرار کرده خود را به دروازهٔ شهر رسانید و دید، که اسبهایش زین کرده حاضراند، امّا قراولان فیلیپ، همینکه از واقعه آگاه شدند، دویدند، تا به فیلیپ کمک کنند و بعضی هم مانند لئوناتوس[۳]، پردیکّاس و آتّالا قاتل را تعقیب کردند، ولی پوزانیاس بر اسب نشسته میتاخت و، چون از تعقیبکنندگان خیلی پیش بود، شاید جان بدر میبرد، ولی در این وقت کفش او به درخت مو گرفت و به زمین افتاد و پس از آن پردیکّاس و رفقای او در رسیده ضربتهائی به او وارد کردند، که از آن درگذشت (همانجا بند ۹۴).
اوضاع دربار فیلیپ
پیش از اینکه به وقایع مقدونیّه پس از فوت فیلیپ بپردازیم، مقتضی است نظری به دربار فیلیپ در اواخر سلطنت و قبل از فوتش بیفکنیم، تا بیشتر با اخلاق و عادات مقدونیها آشنا گردیم. کلیة مقصود ما از ذکر وقایع مقدونیّه، علاوه بر روشن کردن جهات وقایع ایران، یکی هم این است، که اخلاق مقدونیها را بنمائیم. چنانکه پلوتارک گوید (اسکندر، بند ۱۲)، فیلیپ چند سال قبل از کشته شدنش به معاشقه و عیش و عشرت با زنان مشغول شده المپیاس[۴] را (که ملکه و مادر اسکندر بود) از خود دور کرد و چند زن گرفت. براثر این رفتار حسد و همچشمی زنان نسبت به یکدیگر باعث آشوب و اختلالی بزرگ در