تشویق کرد و شعرا و ادبای یونانی را به دربار خود طلبید. پسر او آرخیلائوس[۱]، که از کنیزکی تولّد شده بود، تمام ورّاث قانونی را کشت، تا کسی معارض او نشود، بعد راهها را ساخت، طرح شهرهائی زیاد ریخت، تشکیلات لشکری را محکم، مسابقههائی مانند یونانیها برای ورزشها ایجاد، نقّاشها و شعرای یونانی را به دربار خود جلب کرد. پس از او اغتشاشات درونی شروع گردید و باعث آن فرقهای بود، که بر ضدّ یونانیها بودند. این جنگها ده سال بطول انجامید و بالاخره آمینتاس نبیرهٔ اسکندر اوّل، که باید بترتیب تاریخ آمینتاس سوّمش نامید، بوسیلهٔ ازدواجها موقتاً اغتشاش داخلی را فرونشاند. پس از هفت سال لنکستیدها[۲] بر او شوریده دیگری را پادشاه کردند، ولی آمینتاس بواسطهٔ کمک یونانیها باز به سلطنت برگشت (۳۸۲ ق. م). اوضاع یونان در این زمان برای پادشاه مقدونیّه مساعد بود، زیرا چنانکه گذشت، آتنیها و لاسدمونیها بسبب سیاست دربار ایران یکی پس از دیگری ضعیف شده و اهالی تسّالی هم مشغول منازعات داخلی بودند. پس از آمینتاس سوّم پسرش اسکندر (بترتیب تاریخ اسکندر دوّم) جانشین وی شد و خواست سیاست تعرّضی نسبت به اهالی تسّالی اختیار کند، ولی تبیها از آنها حمایت کرده با قشونی وارد مقدونیّه گردیدند. در این احوال جنگ داخلی در این مملکت درگرفت، توضیح آنکه بطلمیوس[۳] که دختر آمینتاس را داشت، بر اسکندر یاغی شد. بعد منازعه بدین ترتیب خاتمه یافت، که در مقدونیّه هر دو حکومت کنند، ولی اسکندر بزودی کشته شد و بطلمیوس تنها مالک الرّقاب مقدونیّه گردید. این وضع هم دوامی نداشت، زیرا پردیکّاس پسر آمینتاس سوّم تخت را تصرّف کرد و پس از چندی در جنگی، که بر ضدّ تمنیدها میکرد، کشته شد. پس از این واقعه تخت نصیب برادر پردیکّاس و کوچکترین پسر آمینتاس سوّم، که فیلیپ نام داشت گردید (۳۵۹ ق. م) او را فیلیپ دوّم نامیدهاند.
برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۲۳۱
ظاهر