آوردند. در باب قبرس دیودور، که یگانه منبع مهم اطّلاعات ما راجع به وقایع این زمان است، گوید (کتاب ۱۶، بند ۴۶): در این سال اواگراس (نوهٔ اواگراسی که در زمان اردشیر یاغی شده بود) و فوسیون[۱] سالامین را محاصره کردند، زیرا سایر شهرهای قبرس تسلیم شده بودند و فقط پروتاگراس[۲] پادشاه سالامین مقاومت میکرد: اواگراس، چون در اینجا سابقاً پادشاه بود، تصوّر میکرد، که به کمک شاه از نو پادشاه خواهد شد، ولی چون او را در نزد اردشیر متّهم کردند، شاه به پروتاگراس متوجه شد و پس از تسلیم شدن او با وی همراهی کرد. بر اثر این پیشامد اواگراس از این خیال، که به پادشاهی سالامین برگردد، منصرف گردید، ولی بعد، که در نزد اردشیر تبرئه شد، شاه سلطنتی به او در آسیا داد، که کمتر از آنکه از دستش رفته بود نبود، امّا او در مملکت جدید خود رفتاری بد پیش گرفت و مجبور شد فرار کرده به قبرس پناه ببرد و در آنجا دستگیر شده بقتل رسید.
پروتاگراس، که بطیب خاطر بشاه تسلیم شده بود، به پادشاهی خود ابقا گردید و با آسودگی خیال عمر خود را بسربرد (۳۵۰ ق. م).
تسخیر مصر ۳۴۴ ق. م
اردشیر، پس از اینکه به کارهای فینیقیّه خاتمه داد، با سپاه خود و یونانیهای اجیر از راه خشکی عزیمت مصر کرد. شرح اجیر کردن سپاهیان یونانی را دیودور چنین نوشته (کتاب ۱۶، بند ۴۶): شاه، که بسیار علاقهمند بود مصر را از نو تسخیر کند، رسولانی به شهرهای یونانی فرستاده شهرهای عمده را تشویق کرد، که در جنگ او با مصر شرکت جویند. آتنیها و اسپارتیها جواب دادند، که خیلی مایلاند مناسبات دوستانهٔ خود را با شاه حفظ کنند، ولی نمیتوانند سپاهی بدهند. تبیها هزار نفر سنگیناسلحه به سرداری لاکراتس[۳] فرستادند، اهالی آرگس سه هزار نفر دادند بیاینکه سرداری برای این عدّه معیّن کرده باشند، ولی بعد به تقاضای شاه نیکوسترات[۴] نامی را سردار این عدّه کردند. او شخصی بود از مردان عمل و دارای نظری صائب، ولی حبهای هم دیوانگی داشت، توضیح آنکه، چون قویهیکل و زورمند بود،