میرفت برخورد و آنها را اسیر کرد. لاسدمونیها این دو نفر را مانند گروی نگاه داشته پولی زیاد در ازای رهائی آنها دریافت کردند. کارهای لاسدمونیها در آسیای صغیر به همینجا خاتمه یافت و بعد بزودی شهرهائی، که در تصرّف لاسدمونیها بودند، یکایک از اطاعت آنها خارج شدند، امّا آتن همینکه به پول ایران دیوارهایش ساخته شد و جانی گرفت، باز دوروئی خود را نسبت به ایران ظاهر کرد: از یک طرف سردار او ایفیکرات[۱] به حمایت ایران در خرسونس جنگ میکرد و از طرف دیگر آتنیها در قبرس به شورشیها در مقابل ایران کمک میرساندند.
صلح آنتالسیداس فرمان اردشیر
احوال بدین منوال بود و از زمانی که آنتالسیداس مذاکرات خود را با تیریباذ شروع کرده بود دو سال میگذشت، بیاینکه پیشرفتی حاصل شده باشد، تا اینکه سفیر زیرک بالاخره به دربار شوش بتوسّط تیریباذ راهی یافت و او آنتالسیداس را بحضور اردشیر برد و شاه را محضر او خوش آمد. پلوتارک گوید، که برای خوشآمد اردشیر در مجلس رقص تقلید لئونیداس پادشاه اسپارت را، که در جنگ ترموپیل کشته شده بود، درآورد. بعد طرفداران تیریباذ و آنتالسیداس بکار افتادند و بالاخره شاه پیشنهاد اسپارت را پذیرفت. قرار شد، که بتمام دول یونان اعلام کنند، که هرگاه آنها اتّحادی با یکدیگر بر ضدّ دولت ثالثی منعقد دارند، دشمن شاه محسوب خواهند شد. براثر این تصمیم فرناباذ، به بهانهٔ اینکه شاه میخواهد دختر خود را به او دهد، احضار شد و تیریباذ با آنتالسیداس به سارد مراجعت کرد (۳۸۷ ق. م). در ابتدا متّحدین یونانی نمیخواستند این صلح را بپذیرند، ولی، وقتی که دیدند با ایران و اسپارت طرف خواهند شد و ممکن است آتن از بیآذوقهگی دوچار گرسنگی شود، راضی شدند، که به دعوت تیریباذ نمایندگان خود را به سارد بفرستند. تیریباذ در حضور نمایندگان دول یونانی فرمان اردشیر را درآورد و، پس از اینکه مهر شاه را نشان داد، امر کرد فرمان را بخوانند، بعد رو به نمایندگان کرده گفت: «حالا بر شما است، که فکر کرده تکلیف خودتان را بدانید» . مضمون فرمان، چنانکه کزنفون نوشته، چنین بود
- ↑ Iphicrate.