گذرانیدند. کزنفون گوید (کتاب ۴، فصل ۳) در این شب در خواب دید، که پاهای او در کنده است و ناگهان کنده پاره و او آزاد شد، چنانکه میتوانست بهرجا که خواهد برود. در طلیعهٔ صبح او نزد خیریسف رفته خواب خود را برای او بیان کرد و سردار مزبور مشعوف گشت. بعد صاحبمنصبان جمع شده قربانی کردند و نتیجهٔ قربانی از ابتداء مساعد بود. سپس سرداران و صاحبمنصبان به قسمتهای خود رفته به سپاهیان گفتند غذا صرف کنند. هنگامی که کزنفون مشغول صرف غذا بود، دو نفر جوان دوان نزد او رفته گفتند، وقتی که ما مشغول جمع کردن هیزم بودیم، تا آتشی روشن کنیم، در آن طرف رود مشاهده کردیم که پیر مردی با زن و خدمه در درون سنگی کیسهای پنهان میکنند، که ظاهراً پر از لباس است.
بعد آنها، در حالی که لباس نداشتند، خنجرهای خود را در دست گرفته در آب فرورفتند و آب تا کمر آنها هم نمیرسید. از اینجا میتوان استنباط کرد، که در این محلّ گداری هست، که سوارهنظام دشمن بدان دسترسی ندارد. کزنفون پس از استماع این خبر به شکرانهٔ اینکه خدایان گداری برای آنها کشف کردهاند، قدری شراب به زمین ریخت و گفت شرابی هم بدو نفر جوان مزبور بدهند. بعد جوانان را نزد خیریسف برد، تا به او هم همان خبر را بدهند. پس از آن خیریسف و کزنفون امر کردند، که سربازان باروبنه خود را ببندند و صاحبمنصبان را جمع کرده در باب گذشتن از رود بشور پرداختند. قرار شد، که خیریسف نصف قشون را بگذراند و نصف دیگر با کزنفون در اینطرف رود بماند و باروبنه پس از نصف اوّل قشون بگذرد. پس از آن سپاه در تحت هدایت دو نفر جوان مذکور بطول ساحل رود از طرف چپ حرکت کرد، تا به گداری که بفاصلهٔ چهار استاد بود، برسد.
وقتی که یونانیها بطول رود حرکت میکردند، سوارهنظام ارمنی در ساحل مقابل نیز بهمان اندازه پیش میرفت همینکه یونانیها به گدار رسیدند، به ستونهائی تقسیم شدند و عبور شروع شد. کاهنان کنار رود مشغول قربان کردن بودند و سربازان در آب حرکت میکردند و بسر آنها باران تیر و سنگ میبارید، بیاینکه