پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۰۹۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کرد، شانه‌ای به او بدهد و، چون از داشتن آن خیلی مسرور شد، برای اظهار حق‌شناسی مهر خود را به او داده گفت، اگر روزی به لاسدمون رفتی، این مهر مرا به اقرباء و دوستان من نشان ده، تا بدانند دوستی ما بچه اندازه بوده. کتزیاس نیز گوید، سپاهیان یونانی، که با کل‌آرخ اسیر شده بودند، آذوقهٔ او را می‌خوردند و چیز کمی برای او می‌ماند. در مقام چاره‌جوئی او خواهش کرد، که جیرهٔ او را بیشتر و جداگانه از جیرهٔ سایر اسراء دهند. کتزیاس این خواهش او را با رضایت و بل موافق میل پروشات انجام داد. چون همه‌روزه یک ران خوک برای کل‌آرخ می‌بردند، او روزی از کتزیاس خواهش کرد، که کارد کوچکی در میان آن پنهان دارد، تا او دوچار زجر و عقاب از طرف شاه نگردد (مقصود این است، که کل‌آرخ می‌خواسته خودکشی کند) ولی کتزیاس از ترس اردشیر از انجام آن خودداری کرد. پروشات از اردشیر خواهش کرده بود، که کل‌آرخ را نکشد و او بقید قسم وعده داده بود از اعدام او دست بازدارد، ولی بعد باصرار استاتیرا تمام اسرای یونانی را به استثنای م‌نن کشت و پروشات از این زمان کینهٔ استاتیرا را در دل جا داده بعدها او را زهر داد. بعد پلوتارک گوید، این روایت کتزیاس صحیح نیست.

پروشات داعی نداشت، که برای خاطر کل‌آرخ اقدام به کاری کند، که آن‌قدر خطرناک بود. معلوم است، که کتزیاس برای بزرگ کردن نام کل‌آرخ از این قسمت تاریخ خود افسانهٔ حزن‌انگیزی ساخته، چنانکه گوید: نعش صاحب‌منصبان یونانی را سگ‌ها و طیور درنده دریدند، ولی گردبادی برخاست و نعش کل‌آرخ را در زیر ماسه و ریگ روان پوشیده قبری برای او ساخت. در اطراف این قبر درختان خرما روئید و چندان زیاد شد، که در اندک مدّتی جنگلی از درختان مزبور پدید آمد و شاه مغموم گشت، که چرا کل‌آرخ، محبوب خدایان را، نابود کرد. بعد مورّخ مذکور از کینه‌ورزی پروشات نسبت به استاتیرا سخن رانده می‌گوید جهت آن رشکی بود، که او به استاتیرا می‌برد. چون این قضیّه در جای خود ذکر خواهد شد،