زیاد از طرف شاه بزرگ برای مذاکرات با یونانیها وارد شد. سرداران یونانی به استقبال او رفتند و تیسافرن بتوسّط مترجمش به آنها چنین گفت: یونانیها، من در مملکتی مسکن دارم، که در همسایگی یونان واقع است. چون دیدم شما دوچار بدبختی شده و چارهای ندارید، از شاه درخواست کردم، اجازه دهد شما را سالما بیونان برسانم. گمان میکنم، که این رفتار من نه در شما حقناشناسی تولید کند و نه در جائی از یونان. با این نیّت عریضه بشاه داده اظهار کردم، که از طرف شاه عین عدالت خواهد بود، که این عنایت را دربارهٔ من بکند، زیرا من اوّل شخصی بودم، که خبر کشته شدن کوروش را به او دادم و پس از این خبر او را کمک کردم و از تمام اشخاصی، که مأمور جنگ با یونانیها بودند، تنها من فرار نکردم و، پس از اینکه راهی برای خود باز کردم، بشاه، که پس از کشته شدن کوروش باردوی شما حمله کرده بود، ملحق شدم و با سپاهی، که در تحت فرماندهی من است و نسبت بشاه کاملاً باوفا میباشد، قشون غیر یونانی کوروش را تعقیب کردم. شاه در جواب بمن وعده داد در این باب شور کند و مرا مأمور کرد از شما بپرسم، که چرا بر ضدّ او اسلحه برداشتید. از شما میخواهم، که جواب ملایمی بدهید، تا برای من اجرای منظوری، که دارم و در نفع شما است، سهلتر گردد. یونانیها برای مشورت دور شدند و پس از شور بتوسّط کلآرخ چنین جواب دادند: اجتماع ما برای جنگ با شاه نبود، ما بر ضدّ او براه نیفتادیم. کوروش هزار بهانه یافت برای اینکه ناگهان بر شما بتازد و ما را بدینجا بکشاند، ولی، وقتی، که او را در خطر دیدیم، در مقابل خدایان و خلق شرم داشتیم، که پس از آن همه خوبیها، که از او دیده بودیم، به او خیانت کنیم. از زمانی، که کوروش مرد، ما دیگر منازعهای با شاه در سر سلطنت نداریم و نیز جهت ندارد، که ممالک او را غارت کنیم و در قصد حیات او هم نیستیم. اگر کسی ما را آزار نکند، حاضریم به مملکت خود برگردیم، ولی اگر در قصد آزار ما باشند، ما به کمک خدایان از خود دفاع خواهیم کرد.
هرگاه نسبت بما فتوّت نشان دهند، ما سعی خواهیم کرد، که از این حیث هم بر ما