اگر این سخن راست و استوار باشد باید گفت دیلمان دین زردشتی را که پیش از اسلام دین رسمی ایران بود نپذیرفته از نخست مردم آزاد و وارسته بودهاند. در قرنهای دیرتر نیز دیلمان در عالم دین و آیین نام نیک و شهرت خوشی نداشتهاند و داستان ملحدان و فداییان در زمان سلجوقیان که مرکز ایشان الموت دیلمستان بود معروف است. پس از آن قرنها نیز مؤلفان همواره مردم آن نواحی را به بیدینی ستودهاند. حمد اللّه مستوفی در اواخر زمان مغول درباره دیلمان و گیلان و تالشان مینگارد: چون کوهیاند از مذهب فراغتی دارند اما به قوم شیعه و بواطنه نزدیکتراند. از نوشتههای سید ظهیر در کتاب تاریخ گیلان پیداست که دیلمان در قرنهای نهم و دهم نیز به بدی معروف بوده و پایبندی به شریعت و مذهب نداشتهاند.
باری ناصر کبیر پس از شکست آخری از سامانیان در سال (۲۹۰) چون با جستان به دیلمستان برگشتند در آنجا بساط رهنمایی و ارشاد در چیده به نشر اسلام در میان دیلمان و گیلان پرداخت و چون خود او کیش شیعه زیدی داشت بلکه یکی از دانشمندان و مؤلفین این طایفه بشمار میرفت، ترویج این کیش میکرد و ده سال بیشتر جز این کاری نداشت. و چون در این وقت نفرت دیلمان از دین اسلام کمتر شده و به جهت آمیزش بسیار با علویان اندک انس و آشنایی به دین مذکور رسانیده بودند دعوت ناصر پیشرفت کرده انبوهی از دیلمان و گیلان اسلام و مذهب زیدی پذیرفتند. ابن اثیر مینویسد از گیلان و دیلمان و آنچه در آن سوی سپیدرود تا آمل نشیمن داشتند دعوت ناصر بپذیرفتند۱.
در سال ۳۰۱ ناصر با گروه انبوهی از همین پیروان خود بار دیگر به طبرستان تاخته سامانیان را بیرون راند و تا گرگان تصرف نموده به حکمرانی نشست و در باستان چالوس را که از زمان ساسانیان در برابر دیلمان ساخلوگاه بود ویران ساخت.
از همان هنگام بود که گیلان و دیلمان پس از سیصد سال محصوری در جنگل و کوهستان خود راه به میان مسلمانان یافته آزادانه آمد و شد کردند و بسیاری از سرکردگان سپاه ناصر و پسرانش همانها بودند که سپس هرکدام سردار یا پادشاه بزرگی شده لشکرکشیها و کشورگشائیها کردند از قبیل لیلی پسر نعمان و اسفار
________________________________________
(۱) . حوادث سال ۳۰۱.
شهریاران گمنام جلد ۱