سلجوقی بوده بازگذارد. بلکه وارتان مینویسد میخواست شهر را در عوض شصت هزار دینار بدو بفروشد. ترسایان از این خبر سخت برآشفته از داویت پادشاه گرجستان که این زمان بسیار نیرومند گشته و طغرل پسر ملکشاه را که فرمانروایی آران داشت شکست داده و بر تفلیس دست یافته و پانصد تن از مسلمانان را به دار آویخته بود خواستار شدند که بگرفتن شهر بشتابد. داویت فرصت از دست نداده به آنی شتافته بیجنگ و خونریزی بدانجا دست یافت و ابو السوار و کسانش را دستگیر نمود.
این حادثه در سال ۵۱۸ هجری بود که از دست یافتن مسلمانان بر آنی درست شصت سال میگذشت. ترسایان شادمانی بسیار نمودند و داویت کلیسا را که مسلمانان مسجد ساخته بودند بار دیگر کلیسا کرده و خاج به جای ماه نو نشاند و سپهدار خود ابو اللیث و پسر او ایوانی را به حکمرانی شهر برگمارده خویشتن ابو السوار و پسرانش را برداشته به گرجستان بازگشت۱.
وارتان میگوید ابو السوار و پسرانش زندگی در گرجستان بسر برده کسی از ایشان به آنی بازنگشت. ولی ما جز از فضلون که این هنگام در ایران بود و دستگیر نگشت دو تن دیگر از پسران ابو السوار (خوشچهر و محمود را میشناسیم که فرمانروایی یافتند و گویا آنان از دستگیری رها گشته از گرجستان بازآمده بودند.
۱۲ - فضلون سوم پسر ابو السوار
پسر بزرگ ابو السوار که فضلون نام داشت در حادثه پدر خود از آنی بیرون و به نوشته وارتان در خراسان بود و چون دستگیر شدن پدر و برادران و از دست رفتن آنی را شنید به کینهجویی برخاسته به یاری فرمانروایان آذربایگان و آران سپاه انبوهی گرد آورد و آهنگ ارمنستان کرده گرد آنی را فروگرفت. ایوانی پسر ابو اللیث به نگهداری شهر برخاسته ارمنیان هم دلیریهای بسیار نمودند. زنی را مینویسند که همه روزه بالای خندق آمده همپای مردان رزم داده دلیریهای شگفت مینمود مدت محاصره به درازی انجامیده گرسنگی در شهر افتاد و مردم ناگزیر گریختن و پراکنده شدن آغاز کردند ولی به نوشته سامویل که خویشتن از مردم آنی و در این هنگامهها
________________________________________
(۱) . تاریخ وارتان، ص ۱۱۸ و ۱۱۹ و تاریخ چامچیان، جلد سوم، ص ۴۴.
شهریاران گمنام جلد ۱