او بر ملکشاه پسندیده آمده دوباره او را بر سر حکمرانی خود پایدار ساخت۱.
لیکن پس از مرگ سلطان ملکشاه در سال ۴۸۵ که دو تیرگی میان بازماندگان افتاده رشته آسایش و ایمنی از هم گسیخت ایلهای ترک که به فراوانی و انبوهی در هرگوشه ایران نشیمن داشتند برخی از ایشان به ارمنستان میتاختند و منوچهر ناگزیر بود که پاسخ آنان با شمشیر دهد. از جمله از ایشان به ارمنستان میتاختند و منوچهر ناگزیر بود که پاسخ آنان با شمشیر دهد. از جمله در همان سال ۴۸۵ با ۴۸۶ ایلغازی ارتق با هفت هزار سپاه تا نزدیکیهای آنی تاختن آورد گریگور پسر واساق با سپاه منوچهر به دفع او شتافته در جنگی که روی داد برادر او را که به دلیری معروف بود بکشت.
ایلغازی شکست یافته از ارمنستان بیرون رفت۲.
پس از چند سال باز دستهای از ترکان به کوه آرارات تاخته تاراج میکردند منوچهر با آنکه بر آرارات فرمانروایی نداشت به آهنگ دستیاری ارمنیان با سپاه خود همراه گریگور به دفع آنان شتافت. ولی در این جنگ گریگور به دست ترکان کشته شده منوچهر با تلخکامی بازگشته و ارمنیان سوگواری بزرگ بر گریگور برپا نمودند۳.
جوانمردی یک بزرگ ایرانی
وارتان داستانی مینویسد که در زمان منوچهر به جهت آمدن ملخ و نیامدن باران تنگسالی و نایابی در آنی و آن سامانها درگرفته سختی کار بدانجا رسید که لاشههای مردگان که از گرسنگی جان میسپردند بر زمین میماند و کسی به خاکشان نمیسپرد. «بیخ» نامی را میگویند که دامن غیرت بر کمر زده در آن سال لاشه ششهزار مرده را به خاک سپرد. این هنگام مردی را از خاندانهای بزرگ ایران این تیره روزی ارمنیان را شنیده یک قطار شتر را گندم بار کرده به آنی آورد و صلا در داد که جز بچگان را نگهداری نخواهد کرد. مردم بچگان خود را نزد او آورده با چشم اشکآلود به وی میسپردند و او به پروردن و نگهداری آنان برخاست تا چون گندمهایی که
________________________________________
(۱) . تاریخ چامچیان، جلد سوم، ص ۱۲.
(۲) . تاریخ وارتان، ص ۱۰۹ و تاریخ چامچیان، جلد سوم، ص ۱۴.
(۳) . تاریخ چامچیان، جلد سوم ص ۱۵.
شهریاران گمنام جلد ۱