این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
سیاوخشرا داد بکردش نوید | بخوبی بدادش فراوان امید | |||||
چنین هفت سالش همی آزمود | بهر کار جز پاک زاده نبود | |||||
بهشتم بفرمود تا تاج زر | همان طوق زرّین وزرّین کمر | |||||
نبشتند منشور بر پرنیان | برسم بزرگان وفرّ کیان | |||||
زمین کورشان ورا داد شاه | که بود از سزای بزرگی وگاه | ۱۴۰ | ||||
چنین خواندندش همی پیشتر | که خوانی کنون ماوراء النّهر |
وفات یافتن مادر سیاوش
بفرمان شاه چون بسچید کار | برفت از جهان مادر شهریار | |||||
سیاوش زگاه اندر آمد چو دیو | برآورد بر چرخ گردان غریو | |||||
بتن جامهٔ خسروی کرد چاک | بسر بر پراگند تاریک خاک | |||||
همی بود با سوگ مادر دژم | همی کرد با جان شیرین ستم | ۱۴۵ | ||||
بسی نوحه کردش بروز وبشب | بسی روز نکشاد برخنده لب | |||||
همی بود یکباه با درد وداغ | نمی جست یکباه از انده فراغ | |||||
از آن چون بزرگان خبر یافتند | بپشی سیاوخش بشتافتند | |||||
چو طوس وفریبرز وگودرز وگیو | چه شهزاده چه پهلوانان نیو | |||||
سیاوش چو رخسار ایشان بدید | زدل باد آزار دگر برکشید | ۱۵۰ | ||||
زتو گریه دیگر بآغاز کرد | در اندهای دلش باز کرد | |||||
چو گودرز آن سوگ شهزاده دید | دژم شد چو آن سرو آزاده دید | |||||
بخرجید وگفتش که ای شاهزاد | شنو پند واز نو مکن سوگ یاد | |||||
هرآنکس که زاد او زمادر بمرد | زدست اجل هیچکس جان نبرد | |||||
کنون گرچه مادرت شد یادگار | بمینوست جان وی انده مدار | ۱۵۵ | ||||
بصد لابه وپند وافسون ورای | دل آورد شهزاده را باز بجای |
۱۰۴