برگه:Sfrnamh-astrabad-va-mazndaran-va-gylan.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

از دارالخلافهٔ طهران به سمنان
۷
 

به قشلاق می‌رود. خیابان سرراست بی‌آب و علف[است]. نزدیکی قشلاق زمین زراعت است و[به]گل می‌رسد، داخل قشلاق می‌شود، که چاپارخانهٔ شاهی در آنجا است. ضابط چاپار محمود بیگ پسر مهدی بیگ تبریزی است. کدخدا، غلام حسین خان[است]. و قلعه‌ای هم دارد. و دور قلعه و میان قلعه رعایا منزل دارند. به قرار یکصد و پانزده خانه‌وارند. زبانشان ترکی و فارسی است. و حمام و مسجد و تکیه و کاروانسرا و رودخانهٔ آبی دارد که امسال خشک شده بود.

و ملک قشلاق اربابی است. پنجاه تومان نقد و هفتاد خروار غله به دیوان می‌دهند. و آب قشلاق از قزان‌چای[۱] و فیروزکوه می‌آید. میوه‌جات به قدر کفاف دارند.

در خوار سالی یکهزار و چهارصد خروار شلتوک و دو هزار تومان نقد از بابت صیفی، به دیوان می‌دهند، امسال یک دانه از بی‌آبی به عمل نیامده است. که امسال زیاد بی‌آبی داشتند.

شمال شمال مغرب مغرب(؟)کوه دماوند و کوه بزرگ بین شمال و مغرب اسمش کلرز[۲] می‌باشد، مغرب شمال مغرب سردره. و آخر کوه مکرش[۳] که راه ورامین است. مغرب هشتادکوه دوازده‌امام، جنوب و مغرب سیاه- کوه، وسطش جنوب ده که راه نطنز،[۴] کاشان و اردستان است. طهران شمال مغرب پنجاه(؟)و قشلاق آب‌انبار هم دارد.

  1. در اصل: قزان‌چاه.
  2. بفتح کاف و لام و سکون راء و زاء.
  3. بفتح میم و سکون کاف و فتح راء و سکون شین.
  4. در اصل: نتنز.