ا کند مجرای آن بدن جانور یا گیاه است این قوه حیات که نهضت میکند . اگر حرکت و اختیار را از دست داد و به حال خمود افتادو به استفاده از موادی که در محل اواست اکتفا کرد ، گیاه می شود و اگر به حرکت در آمد و اختیار را به دست گرفت و میدان عمل خود را وسعت داد جانور خواهد بود، و در جانوران می بینیم از جمله اجزاء بدن سلسلة اعصاب مخصوصا اهمیت می یابد ، چنان که گویی همه اجـزای دیگر بدن برای وجودار است و هر چه سلسله اعصاب رو به کمال می رود افعال جانور بیشتر مقرون به اختیار می گردد . گیاه وجانوری که اعصاب ندارد با اعصابش ساده و بی پیرایه است از اختیار عاری است ، و افعالش موجب است و بنا بر این می توان معتقدند که سلسله اعصاب است که منبع و مخزن اختیار در افعال می باشد .
نشاط با نهضت حیاتی قوه ایست اصیل که در ماده عمل می کند. وعجایب به ظهور می آورد وغريزه وعقل که پیش ازین به آنها اشاره کرده ایم ظهورانی ازهمین قوه می باشند، پس اصل این هر دو یکی است و منظور از آنها هم يك چيز است ، و آن عمل کردن در ماده و تدبیر امر زندگی است . تفاوت غریزه با عقل اینست که ، غریزه آلات و ادراتی را که طبیعت دروجود جانور موجود ساخته به کار می برد ، اما عقل خود آلات وادوات را از مواد بیجان می سازد و به کار می اندازد غریزه میدان عملش محدود است اما همان عمل را از آغاز به نحو کمال انجام می دهد ، عقل از آغاز به نحو کمال کار نمی کند و محتاج به پرورش است ،اما میدان عملش نامحدود است و بینهایت قابل ترقی و تکمیل است . غریزه مقرون به شعور نیست و خود آگاهی ندارد . اما عقل خود آگاه است و این هر دو قوه همچنان که ازيك قوة واحد یعنی نشاط حياتي ناشی شده اند در این خاصیت نیز مشتر کند ، که هردو ازوجودی به وجود دیگر به ارث منتقل میشوند ، اما غریزه ثابت وغير مترقی است در حالی که عقل قابل ترقی است و از آنکه هست می تواند برتر برود . غریزه نمیجوید و میابد اما عقل تا نجوید نمی یابد ، ولیکن عقل به جستجو چیزها می یابد که غریزه را بدان دسترسی نیست شعور وخود آگاهی برای اینکه خود را از قید