نیز متفاوت است، به این معنی که چون جانوران باید در امر زندگانی تدبیر به کار ببرند قوه تدبیری در طبیعتشان نهاده شده است ، که به واسطه آن به فطرت و بدون رویه عملیاتی می کنند ، و آلات و ادراتی را که طبیعت به آنها داده است به کار می اندازند و امر زندگانی خود را پیش می برند . این قو: تدبیری فطری که آن را غریزه[۱] هم نامیدیم در همه جانوران هست ، اما در جانوران رشته اول خاصه مورچه وزنبورعسل کاملتر است که به فطرت و غریزه لانه های مفصل میسازند ومهندسی می کنند و خوراك فراهم آورده ذخیره می نمایند رامور اجتماعی خود را انتظام میدهند، اما جانوران رشته دوم چون درمدارج کمال بالا می روند تدبیر فطری و غریزی در آنها ضعیف میشود وقوة عقليه[۲] جای آن را می گیرد ، و تدبیر امور اجتماعی خود را به تعقل می سازند و تعقل به وسیله دماغ صورت می پذیرد ، و تفاوت ظاهرش با غریزه اینست که، غریزه بدون اختيار عمل می کند و افعالش . وجب است، و تصرف به کار نمی برد ، ولی عملی که از تعقل سر می زند اختیاری است و عقل متصرف است ، ولی چنانکه پیش ازین گفتیم : عقل هم مانند غریزه برای عمل کردن در ماده و به کار بردن مواد است به جهت حوائج امور زندگانی. و از این رو کار اصلی عقل اندازه گرفتن و به کمیت در آوردن اشیاء است به عبارت دیگر عقل در واقع مهندس است و کار عمده اش مهندسی است ، و با ماده سرو کار دارد مگر آن مرتبه عالی از عقل که حاصیتش ادراك حقیقت است و با کمیت کاری ندارد و متوجه کیفیت است و آن را درون بینی نامیدیم واز مادیت به روحانیت رسیده و از آلایش عمل وارسته شده است ، و این قوه ایست منحصر به انسان چنانکه می توان گفت : انسان جنس چهارم از جانداران است .[۳]
پس از آنکه قاعده تحول موجودات را قبول کردیم ، این مسئله