خود طرح کرده بود بحث جبر و اختیار بود ، سپس دامنه مقدمات دراز شد رجز این چاره نبود ، ولازم بود خوانندگان از بنیاد فکر برکسن و روش فلسفی او آگاه شوند، اکنون اگربیان ما رانی بوده ومطلب دستگیرشان شده مسئلۀ جبر و اختیار به وجهی که برگن پیش خودحل نموده آسان خواهد بود.
البته بحث برگمن در این مسئله مبتنی بر عملیات است ، و نظر به اشکالاتی دارد که اهل علم برمختار بودن انسان می کنند وعمده آن اشکالات در این زمان مسئله وجوب ترتب معلول برعلت است ، که چون هیچ امری بی علت نمی شود ، پس اراده ای که هر کس بر هر امری می کند علتی دارد و آن علت را هم علتی است، وسلسله این علتها همچنان کشیده است ، پس اراده مزبور نظر به وجوب ترتب معلول واجب بوده و آن کس در اراده خودمختار نبوده است . و از زمانی که قاعده تداعی معاني واجتماع آنها در ذهن برحسب مناسبات ،معلوم ومورد تصدیق شد این استدلال قوت گرفت که چون حصول هر معنی در ذهن ما به حصول معنی دیگر میشود، پس معانی نسبت به یکدیگر حكم علت و معلول دارند، ووجوب ترتب معلول به واسطه قانون بقای کارمایه نیز تأیید شد، از آن رو که گردش جهان را ماند گردش ماشین های کارخانه جلوه گرساخت ، و تصورجهان ماشینی را برای دانشمندان پیش آورد، و این قاعده را نسبت به کار مایه حیاتی وخود آگاهی (نفس) نیز تعمیم دادند و چنین پنداشتند که نیرویی که مایه حیات وخود آگاهی است تابع قوانین نیروهای دیگر است، و به اندك تأمل آشکار می شود که اگر چنین باشد دیگر مجالی برای اختیار باقی نمی ماند و جميع اعمال و ارادات انسان موجب خواهد بود.
برگسن می گوید : کسانی که این استدلال را می کنند و همچنین آنان که این استدلال را می خواهند به دلیل و برهان باطل کنند همان اشتباه را دارند ، که گفتیم که در امور کیفی مانند امور کمی نظر و حکم می کنند، و حقیقت زمان را که استمرار است با زمان ظاهری که مرتبط به مکان است خلط می نمایند. قاعده وجوب ترتب معلول اگر