حاصل اینکه ، برگن ادراك حقيقت را میسر میداند ، و آن را فلسفه میخواند ، وراء وصولش را استدلال واحتجاج و اقامه برهان نمی پندارد ، بلکه درون بینی را وسیله آن می انگارد .
اما نباید چنین پنداشت که درون بینی با تعقل منافات دارد و قوه درون بيني باقوة عقليه متباین است بلکه برعکس است ، ودرون بینی هم نوعی از تعقل است بلکه مرتبه اعلای تعقل است و فرقش با تعقل اصطلاحی معنی تعقل منطقی اینست که : تعقل به سطح می نگرد و به عمق فرو نمی رود ، ولی درون بینی به درون می رود ، در مقـام تشبیه می توان گفت ، تعقل مانند عمل کسی است که چون بخواهد از احوال خانه آگاه شود گرداگرد خانه بگردد ودرو دیوار را از بیرون ببیند ، وعکس بردارد اما درون بین مانند آنست که به درون خانه می رود و اجزاء خانه را يك يك ميبيند و با آن آشنا می شود البته این تشبیه از حقیقت بسیار دور است ، زیرا که نسبت به خانه سیر بیرونی و درونی از يك نوع است ، ولیکن سیر درونی و بیرونی حقیقت از يك نوع نیست، تشبیه بهتر اینست که بگوئیم در امور معنوی تعقل مانند شنیدن است . ودرون بینی مانند دیدن یا به عبارت دیگر تعقل وصف عیش است ، و درون بینی تمام عیش است درون بینی ادراك حقیقت است ، تعقل وصف وتعريف ورسم آنست ، به وسیله درون بینی خود شنی را می توان دید اما به تعقل از آثارش پی به وجودش برده میشود ، وخلاصه درون بینی آنست که عاقل با معقول یکی شود نه اینکه عاقل معقول را تصور کند ، باز در مقام تشبیه درون بين ما تندبیماری است که در را حس می کند ، اما عالم مانند کسی است که وصف درد را در کتاب می خواند و نظر به این تشبیه برگسن می گوید : درون بینی همدردی عقلی[۱] است ، یعنی عقل وقتی درون بین می شود که با مطلوب متحد و همدرد گردد .
بهترین مثال برای تفاوت تعقل با درون بینی همانست که سابقا در کار زمان و حرکت گفتیم . وقتی که برای معلوم کردن حرکت یا
- ↑ Sympathie intellectuelle