می گویند : حق رو نوشت امر واقع است ، یعنی قولی که مطابق با واقع باشد حق است ، بسیار خوب اما واقع چیست که مطابقت با او قول حق باشد ؛ آیا امری ثابت ولا يتغير است ؟ نه زیرا که عالم متغیر است ، وهیچ امری در او ثابت نیست پس بهتر آنست که بگوئیم قول حق آنست که بر آنچه فعلا هست تأثیر نیکودارد .
باز به عبارت دیگر ، قول حق در حد ذات خود حقیقتی نیست، بلکه آلت است و مانند هر کوبی است که مسافر را از منزلی به منزل دیگر می رساند، اگر چنین باشد یعنی نتیجه و تأثیر نیکو داشته باشد حق است وگرنه باطل است.
پس قول چون نتیجه صحیح دارد حق است، نه اینکه چون حق است نتیجه اش صحیح است ، چنانکه شخص چون حالش خوبست می گوئیم ، صحت مزاج دارد نه اینکه چون صحت مزاج دارد حالش خوبست .
از جمله شواهدی که ویلیام جمز بر درستی نظر خود می آورد اینست که ، هر قولی را در هر مسئله از مسائل که به نظر بنگریم هرقدر مهم ومعظم باشد اگر در آن موقع فرض کنیم جریان امور عالم متوقف شده و به انتها رسیده ، واز این پس دیگر هیچ امـری واقع نخواهد شد . در آن صورت خواهیم دید که بحث در آن قـول بکلی لغو و بیحاصل است به واسطه اینکه مربوط به گذشته می شود . و آینده ای در پیش نیست تا حق و باطل آن قول تأثیری ببخشد ؛ مثلا این بحث که آیا انسان مجبور است یا مختار است؟ یا اینکه آیا ظلم قبیح است یا نیست ؟ اگر آینده ای در پیش نباشد که حق و باطل این اقوال منشأ اثر شود چه فرق می کند که انسان مجبور باشد یا مختار ، وظلم قبیح باشد یا نباشد ؟ پس حسن وقبح از آنجهت مورد نظر است که عمل انسان برطبق آن تاثیری در امور ببخشـد ، در صورتی که فرض کنیم بساط جهان برچیده شده باشد ، حتی بحث در اثبات و نفی وجود خدا چه حاصل دارد، وچه تفاوت می کند که موحد یا دهری باشیم ؟ چون فرض اینست که : آینده در پیش نیست که