قسم دوم است .
در باب منشأ مدركات ومعقولات انسان که بعضی از حكمـا جزء فطرت میدانند، و برخی فقط به تجربه ومشاهده منتسب می کنند هربرت اسینسر نظر بدیعی مبتنی بر فلسفة تحول و تکامل دارد ، و حاصل آن اینست که ، مدركات ومعقولات انسان در اصل ناشی از تجربه است ، اما در نوع نه در افراد ، به این معنی که ، از روز نخست انسان با ادراك وعقل به دنیا نیامده و این مدركات ومعقولات را از عالم دیگر نیاورده است ، و به تدریج و به طول زمان به مشاهده و تجربه دارا شده است ، اما این مدرکاتی که به تدریج و به مرور دهور برای از دست داده در وجود او ذخیره شده ، و به ارث به اخلافش منتقل گردیده است ، چنانکه امروز هر کس می زاید از شکم مادر که بیرون می آید، مدارك و مشاعری دارد که در وجود او نهفته و به حال استعداد است . و زندگانی و تجربه و تربیت آن را می پرورد به فعلیت می آورد و از این سبب است که ، حیوان چون این میراث را ندارد ، ممکن نیست به تربیت دارای آن مدركات ومعقولات شود.
نوع این مطالب را که در این چند سطر خلاصه کرده و به اشاره گذرانیدیم ، هربرت اسپنسر در دو جلد کتاب کلان موسوم به «اصول روانشناسی»[۱] با شرح و بسط بیان کرده ومدارج جانداران را در مدارك و مشاعر وآلات واعضاء آن را از اعصاب بسیار ناقص حیوانی تا نخاع ودماغ انسانی تفصیل داده است .
***
فلسفه ترکیبی هربرت اسپنسر که اينك به آن مشغولیم ، و در ده مجلد تدوین شده سه جلدش در بیان ظهور مدنیت ، یعنی هیئت های اجتماعی بشر است که آن را «اصول علم مـدنیت»[۲] نامیده و سی سال در تدوین آن کوشیده است .
خوانندگان ما بیاد دارند که : علم مدنیت را اگوست کنت